سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و در باره کسانى که از جنگ در کنار او کناره جستند ، فرمود : ] حق را خوار کردند و باطل را یار نشدند . [نهج البلاغه]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 26

نقد این استدلال:

  1. آنهایی که دنیا گرایی را به عنوان ویژگی خاص جامعه معاصر انکار می کنند، ‌گرایش به این دارند که از تعریفهای بسیار فراگیر دین هواداری کنند.
  2. اینکه اگر اعتقاد مذهبی حاکم بر فعالیتهای خصوصی به هیچ صورت نهادمند یا جمعی تجلی نیابد، خود همین قضیه بر موقعیت شکننده دین در جامعه معاصر گواهی می دهد.

به نظر ویلسون، دنیا گرایی « فراگردی است که طی آن، نهادها، کنشها و آگاهی مذهبی اهمیت اجتماعی‌شان را از دست می دهند » و از دست رفتن اهمیت اجتماعی می تواند مرحله ای باشد در راستای حذف حتی اعتقاد مذهبی خصوصی.

- دامنه از دست رفتن اهمیت اجتماعی دین، ‌مساله ای تجربی است.

برای مثال، در ایالات متحد، حضور در کلیسا از بریتانیا وبیشتر کشورهای اروپایی بسیار بالاتر است، ‌اما این شاید به خاطر آن باشد که حضور در کلیسا در ایالات متحد بیشتر از همین حضور، در بریتانیا، شاخص عضویت در اجتماع،‌ هواداری از ارزشهای اجتماعی و ملی ونشانه خوشنامی است.

تایید نظریه دنیا گرایی

-         با توجه به چنین مسایلی، شواهد موجود بیشتربه سود این نظرند که دین به معنای کلی آن، دست کم تا آنجا که به مسیحیان مربوط می شود، در جوامع صنعتی غربی، رو به زوال است.

-         نظریه‌ها و تبیین های راجع به روند کلی در جهت دنیا گرایی، نخست از همه می گویند که: این فراگرد با درجه صنعتی شدن و شهری شدن آشکارا ارتباط دارد،‌ گرچه این ارتباط شاید چندان ساده و آشکار نباشد. برای مثال، ایالات متحد یکی از صنعتی ترین ملتهای دنیا است، اما لزوما دنیاگراترین ملت نیست.

-         تبیین مبتنی بر سستی گرفتن یا ناپدید شدن دین (دنیا گرایی) بستگی به این پیدا می کند که شخص درباره علت پیدایش اولیه دین چه نظری داشته باشد.

-         اگر نظریه قانع کننده‌ای درباره دین نداشته باشیم، نظریه کاملا قانع کننده‌ای درباره دنیا گرایی نیز نخواهیم داشت.

الف- اگر دین را نتیجه یا واکنش به محرومیت و ستمگری تبیین کنیم،         دنیا گرایی پیامد رشد فراوانی و دموکراسی انگاشته می شود.

ب- اگر دین نتیجه کمبود شناخت دانسته شود         دنیا گرایی پیامد رشد علم انگاشته می شود.

ج- اگر دین فرآورده هراس و بی اطمینانی پنداشته شود.            دنیا گرایی نتیجه قابلیت روز افزون ما در تبیین و مهارجهان طبیعی تلقی می شود.

د- اگر دین چونان واکنشی روان پریشانه در برابر شرایط زندگی در سطح جمعی در نظر گرفته شود، ‌دنیا گرایی نتیجه این واقعیت انگاشته می شود که ما به عنوان یک نوع به مرحله بلوغ در جریان رشدمان رسیده‌ایم.

ه ـ اگر دین به عنوان عامل منسجم کننده جامعه در نظر گرفته شود،          دنیا گرایی نتیجه این واقعیت دانسته می شود که به یک رشته ارزشهای مناسبتر در شرایط نوین نیاز داریم.

 وـ اگر دین وسیله معنی بخشیدن به وجود آدمها دانسته شود،            دنیاگرایی پیامد بحران معنا با فراگرد جستجوی راه تازه برای فراهم ساختن معنای مناسبتر برای شرایط موجود، در نظر گرفته می شود.

شاید همچنان که وبر گفته است نظر مسلط این باشد که رشد عقلانیت در غرب کلید فهم فراگرد دنیاگرایی است.

- برگر در اینجا بر عواملی تاکید می کند که به مسیحیت اختصاص دارند.

یعنی یک عده عوامل اجتماعی و اقتصادی وجود دارد که بیشتر بر مسیحیت به معنای خاص تاثیر گذاشته اند تا بر دین به معنای عام.

گرایش های ذاتی مسیحیت

این عوامل گرایشهای را مطرح و تقویت می کنند که در ذات سنت مسیحی وجود دارند، که در دینهای دیگر، ‌این گرایش ها پیدا نمی شوند ودر نتیجه این دینها با فراگرد دنیا گرایی روبرو نخواهند شد.

به نظر برگر این گرایش ها در مذهب کاتولیک مهار شده بودند ولی در جنبش پروتستانی بند گشودند، همین جنبش بود که نیروهای دنیاگرایی را در داخل مسیحیت آزاد کرد.

تفاوت نظریه برگر با وبر:

تنها جابجایی که برگر در نظر اساسی وبر درباره تحول مسیحیت و جامعه اروپایی انجام می دهد این است  که به جای «عقلانیت» وبر از اصطلاح «نیروهای مشوق دنیاگرایی» استفاده می کند.

- به نظر برگر، همین عقل گرایی پروتستانتیسم است که در پشت دنیاگرایی جای می گیرد از همین روی پروتستانتیسم پیش درآمد دنیا گرایی است. «پروتستانتیسم در مقایسه با کاتولیسیسم، قلمرو امور مقدس را در عرصه واقعیت، بسیار محدود می سازد. »

- این گرایش (پروتستانتیسم) ریشه در نخستین تحولات سنت مسیحی ـ کلیمی دارد: «ریشه‌های دنیاگرایی را باید در نخستین سرچشمه‌های دین اسرائیل باستان جستجو کرد» به هر روی این جنبش احیاء و تقویت دین که جنبش اصلاح مذهبی نامیده می شد،‌ به گونه تناقض آمیزی بذرهای انقراض دین را پاشید.

سازمان کلیسایی

- عامل تعیین کننده دیگر این قضیه که در کانون سنت مسیحی جای دارد، ‌آن نوع سازمان مذهبی است که مسیحیت ساخته و پرداخته اش کرد، ‌یعنی همان کلیسا.

- به نظر برگر، ‌سازمان کلیسا سرانجام در جهت دنیا گرایی افتاد.

زیرا این نوع سازمان متضمن نوعی تخصص نهادی بالقوه و ذاتی دین بود. دلالتهای این نوع تخصص آن بود که قلمروهای دیگر زندگی را می توان بیش از پیش به یک عرصه جداگانه و نامقدسی واگذار کرد و در نتیجه آنها را از حوزه صلاحیت امور مقدس بر کنار نگهداشت.

- لغو انحصار یک سازمان برای امور مذهبی و فراگرد سلب تمرکز مذهبی که با پروتستانتیسم همراه بود، در تقویت دنیا گرایی نقش مهمی داشت.

 تکثر گرایی مذهبی

- تکثر گرایی مذهبی (پلورالیسم) نه تنها به گسترش گرایش عقلانی شدن یاری رساند، بلکه در رویگردانی بسیاری از مردم از دین تاثیر مستقیم تری گذاشت.

این موقعیت تکثر مذهبی که شخص می توانست مذهبش را برای خود انتخاب کند، در ضمن همان موقعیتی بود که شخص می توانست هیچ دینی را برای خود انتخاب نکند.

تکثر گرایی در دراز مدت نه دین بلکه دنیا گرایی را تقویت کرد اگرچه از آنجا که نوعی مفر مذهبی غیر سازمانی را برای مخالفان و طبقه کارگر فراهم می کرد تا اندازه ‌ای از رشد فراگرد دنیاگرایی جلوگیری کرده است.

نقد همیلتون بر برگر:

اهمیت سازمان کلیسایی و تکثر گرایی مذهبی را می توان قبول کرد، اما پذیرش این اظهار نظر که دنیا گرایی پیامد گرایش های ذاتی مسیحیت است بسیار دشوار می نماید.

این رابطه پیچیده تر از آن است که نظریه برگر مطرح می کند.

تأثیر رشد علمی در دنیا گرایی

-         ویلسون برای رشد مستقل دانش و روش علمی اهمیت اساسی قایل می شود و نه گرایشهای ذاتی مسیحیت.

استدلال ویلسون اینست که:

«رشد علمی اعتبار تفسیرهای مذهبی درباره جهان را تضعیف کرده است.»

تأثیر جدایی قلمروهای اجتماعی در دنیا گرایی

-         جدایی قلمروهای اجتماعی و تخصصی نهادی دین اهمیت بسزایی در دنیا گرایی دارد.

-         یعنی مردم برای دادخواهی و درخواست شرایط بهتر، دیگر نه به کلیسا و زندگی اخروی بلکه به نهادها و فراگردهای سیاسی متوسل می شوند. از دولت انتظار می رود که به این نیازها پاسخ گوید.

مهمترین نقشی که برای کلیسا باقی مانده است انجام دادن مناسک گذار (مراسم تعمید، ازدواج و تدفین) است. و حتی این نقش کلیسا نیز روز به روز کم اهمیت تر می شود.

- رشد علم به همان اندازه علت زوال دین است که زوال دین یا دست کم زوال برخی از صورتهای دین عامل زمینه ساز رشد علم بوده است.

هر چند که علم و دین لزوما با یکدیگر تعارض ندارند، اما در سنت غربی عموما این تعارض را پیدا کرده‌اند، ‌زیرا آموزه مذهبی در این سنت کوشیده است تا امور تجربی را نه بر مبنای شواهد تجربی بلکه بر پایه کتاب مقدس توضیح دهد. شکست تفسیرهای مذهبی درباره موقعیت زمین در منظومه شمسی و تکامل. درنتیجه شکست این تلاشها، ‌دین می بایست تا اندازه‌ای اعتبارش را از دست بدهد.

ویلسون معتقد است: اگر چه برخی آموزه های مذهبی تضعیف شده اند اما دیدگاه مذهبی در مورد جهان اگر آموزه هایش را تطبیق دهد یا تعدیل کند، ‌لزوما سست نخواهد شد.

دیدگاه مارکس و انگلس

- مارکس و انگلس چنین استدلال کردند که به دلیل افول فئودالیسم و پیدایش سرمایه داری، با وجود جنبش اصلاح مذهبی، دیدگاههای مذهبی درباره جهان و مشروعیتهای نظم اجتماعی ضربه سهمگینی خوردند.

انقلابهای سرمایه داری راه را برای مادی اندیشی و طرد شیوه های تفکر مذهبی هموار ساختند همین عامل بود که عامل امکان رشد علم را فراهم ساخت.

در عرصه سیاست،‌ دیگر نه آموزه های مذهبی و کتاب مقدس بلکه شهروندان بودند که به حکومتها و رژیم ها مشروعیت می بخشیدند.

- چنین تصور می شد که امور این جهان به خدا یا دین ربطی ندارد.

- فراگرد دنیا گرایی فراگرد هموار و پیوسته‌ای نبود. جریانهای احیای مذهبی و زوال آن بارها پیش آمدند و منحنی اعتقاد مذهبی فراز و نشیبهایی داشته است.


 نوشته شده توسط زاهدی‏پور در پنج شنبه 86/11/25 و ساعت 11:42 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 56
مجموع بازدیدها: 209118
جستجو در صفحه

خبر نامه