سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ترس با نومیدى همراه است ، و آزرم با بى بهرگى همعنان ، و فرصت چون ابر گذران . پس فرصتهاى نیک را غنیمت بشمارید . [نهج البلاغه]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 26

فلسفه علوم اجتماعى و
جامعه شناسی معرف

حجة الاسلام حمید پارسانیا


جامعه شناسى و روش شناسى علوم اجتماعى

جامعه شناسى به عنوان یک علم از شیوه اى روشمند براى شناخت پدیدارها و واقعیت هاى اجتماعى استفاده مى کند. شیوه شناخت در این علم وسیله است و موضوع دانش جامعه شناسى نیست. موضوع جامعه شناسى اجتماع و پدیده هاى مربوط به آن است. علمى که به مطالعه احکام مربوط به شیوه و روش معرفتى جامعه شناسى (methodology) مى پردازد روش شناسى علوم اجتماعى است.

موضوع جامعه شناسى با موضوع روش شناسى آن متفاوت است. جامعه شناسى به طور مستقیم به روش علمى خود نگاه نمى کند، بلکه از آن به عنوان وسیله استفاده مى نماید، لکن روش شناسى در علوم اجتماعى، که منطق این علوم است، روش علمى جامعه شناسى را موضوع کاوش هاى علمى خود قرار مى دهد و به همین دلیل روش شناسى جامعه شناسى در قیاس با علم جامعه شناسى یک علم درجه دوم است و جامعه شناس نیز به این علم به عنوان یک علم آلى نگاه مى کند; یعنى مسائل مربوط به آن را جزو دانش حقیقى خود نمى داند، بلکه دانشى مى داند که براى بارور کردن معرفت مورد نظر جامعه شناس مفید است و از همین جهت نیز به آن مى پردازد.


نظریه هاى جامعه شناسى و حوزه ها

نظریه جامعه شناسى جزئى از علم جامعه شناسى و بلکه بخش مرکزى این علم را شکل مى دهد. در مباحث مربوط به نظریه ها، قواعد، اصول و ارکان جامعه شناسى مورد بحث و نظر قرار مى گیرد و در آن خطوط اصلى تحلیل هاى جامعه شناسى پى ریزى مى شود.

حوزه هاى جامعه شناسى به پدیده هاى خاص اجتماعى نظر دارند و قلمروهاى گوناگونى از این علم را به وجود مى آورند; مانند جامعه شناسى سیاست، جامعه شناسى صنعت، جامعه شناسى کار و شغل، جامعه شناسى شهر، روستا، معرفت، علم و جز آن. هر یک از حوزه هاى جامعه شناسى نیز بخشى از علم جامعه شناسى را تشکیل مى دهد. جامعه شناس با استفاده از اصول و قواعدى که در نظریه جامعه شناسى پى ریخته است به حل مسائل مربوط به هر یک از حوزه ها مى پردازد.

حوزه هاى اجتماعى در نظریه هاى گوناگون از اهمیتى یکسان برخوردار نیستند و اصول و قواعد مربوط به برخى  ازنظریه هاب به بعضى از حوزه ها اهمیت بیشترى داده و یا آن  که در بعضى از حوزه ها کاربرد وسیع ترى پیدا کرده است.


جامعه شناسى معرفت

جامعه شناسى معرفت (Sociology of knowledg) یکى از حوزه هاى جامعه شناسى است و به همین دلیل بخشى از جامعه شناسى را تشکیل مى دهد. معرفت در معناى عام خود (Knowledge)علم(Science) را نیز مى تواند در برگیرد و در هر صورت جامعه شناسى معرفت و یا جامعه شناسى علم به لحاظ اینکه صورت اجتماعى معرفت و علم انسانى را موضوع دانش خود قرار مى دهد در قیاس با معارف و علومى که به آنها نظر دارد مى تواند دانشى درجه دوم به حساب آید.

جامعه شناسى علم به فرآیند اجتماعى دانش و علم و تأثیر و تأثر متقابل آن با جامعه نظر دارد و به همین دلیل هرگز ساختار درونى علم را، که ناظر به موضوع علم است، مورد نظر قرار نمى دهد.

ساختار منطقى هر علم اگر به صورت آلى و در ارتباط با موضوع علم به کار گرفته شود نفس علم را تشکیل مى دهد و اگر به صورت مستقل مورد کاوش نظرى قرار گیرد و جنبه معرفتى آن از حیث چگونگى ترتیب و چیدن مقدمات براى وصول به نتیجه، مورد نظر واقع مى شود. روش شناسى (metodology) ومنطق آن علم را پدید مى آورد و جامعه شناسى معرفت به هیچ یک از این دو نحو، به ساختار علوم گوناگون نظر نمى کند.

کسى که با نگاه آلى به ساختمان معرفتى یک علم به تحقیق مى پردازد در حقیقت با عینک آن علم به کاوش پرداخته است و عالم همان علم مى شود و کسى که ساختار معرفتى یک علم را ارزیابى معرفتى مى کند، گرچه عالم آن علم نیست، لکن به منطق آن علم مى پردازد. در جامعه شناسى علم نه کار مختص به هر یک از علوم و نه منطق مربوط به آنها مورد بحث قرار مى گیرد، بلکه روابطى که بین یک علم با محیط اجتماعى آن وجود دارد به صورت موضوع معرفت در مى آید. بنابراین، جامعه شناسى علم نظر به روابط بیرونى علم دارد، اما روابطى که چهره اجتماعى دارد و با زمینه اجتماعى معرفت و علم پیوند مى خورد.

جامعه شناسى علم هرچند به دلیل اینکه نگاه جامعه شناس نگاهى علمى است، از قواعد کلى منطق و علم استفاده مى کند، ولى هرگاه علم خاصى را مورد نظر قرار دهد از اصول موضوعه و شیوه ویژه مربوط به آن علم استفاده نمى کند. ساخت معرفتى جامعه شناسى علم از شیوه ویژه جامعه شناسى و مبادى و اصول موضوعه مؤثر مربوط به آن تغذیه مى کند. به عنوان مثال، پزشکى باشیوه خاص این علم به موضوعات مورد علاقه خود مى پردازد و جامعه شناسى پزشکى بدون آنکه وارد مسائل و مباحث ویژه پزشکى شود، در چارچوب نظریه جامعه شناختى خود و با بهره گیرى از منطق ویژه اى که در این علم وجود دارد، به تحلیل جایگاه وچهره اجتماعى پزشکى و علم مربوط به آن مى پردازد و این دوگانگى بین علم ناظر و علمى که مورد نظر قرار گرفته است تنها در یک مورد نقض مى شود و آن جایى است که جامعه شناسى به عنوان یک علم در معرض نظر جامعه شناس قرار مى گیرد.


جامعه شناسىِ جامعه شناسى

جامعه شناسى در صورتى که علم «جامعه شناسى» را به صورت موضوع آگاهى خود در آورد بخش خاصى از جامعه شناسى علم، یعنى جامعه شناسى جامعه شناسى، شکل مى گیرد.

علم جامعه شناسى به دلیل اینکه مانند سایر علوم از بعد و واقعیتى اجتماعى نیز برخوردار است، در بازنگرى مجدد به لحاظ هویت اجتماعى خود در معرض نظر جامعه شناس قرار مى گیرد و جامعه شناس با استفاده از ساختار معرفتى جامعه شناسى، بدون آنکه نظرى مستقل به شیوه معرفتى آن داشته باشد، با بهرهورى آلى از روش جامعه شناسى مانند همه جامعه شناسان در متن علم جامعه شناسى قرار مى گیرد و با استفاده از ارکان و اصولى که فضاى این علم را مى سازد روابط بیرونى جامعه شناسى با محیط اجتماعى آن را مورد نظر قرار مى دهد.

بنابراین، نکته مهم در جامعه شناسىِ جامعه شناسى این است که جامعه شناس در این بخش از دانش خود از قلمرو نظرى و از محدوده منطق و شیوه مربوط به علم مورد نظر خود خارج نمى شود. به بیان دیگر، در جامعه شناسىِ جامعه شناسى علم درجه اوّل ـ یعنى جامعه شناسى ـ با علم درجه دومى که به تحلیل علم پیشین مى پردازد ـ یعنى جامعه شناسىِ جامعه شناسى ـ از ساختمان و سازمان معرفتى واحد بهره مى برند.

تغذیه جامعه شناسىِ جامعه شناسى از اصول، مبادى و روش معرفتى جامعه شناسى، علم درجه اول و درجه دوّم را در یک حوزه معرفتى واحد و گفتگو را در قلمرو یک علم واحد قرار مى دهد و بدین ترتیب، جامعه شناسى در نظر به خود در مسند قضاوت و داورى درباره خود قرار مى گیرد.

فلسفه جامعه شناسى و جامعه ـ شناسى جامعه شناسى

فلسفه جامعه شناسى على رغم ارتباط و یا برخى شباهت هایى که با جامعه شناسى و دیگر عناوین مزبور دارد با آنها متفاوت است. فلسفه جامعه شناسى به جامعه شناسى نظر دارد و از این حیث، با جامعه شناسى ارتباط و با جامعه شناسىِ جامعه شناسى شباهت پیدا مى کند، ولى با این همه، هیچ یک از این دو نیست; زیرا فلسفه جامعه شناسى از اصول موضوعه و روش ویژه جامعه شناسى به عنوان وسیله دید و تحلیل استفاده نمى کند، در حالى که جامعه شناسى و جامعه شناسىِ جامعه شناسى هر دو در متن ساختار معرفتى علم جامعه شناسى قرار دارند.

فلسفه جامعه شناسى شباهت ها واختلافات دیگرى نیز با جامعه شناسىِ جامعه شناسى دارد. جامعه شناسىِ جامعه شناسى هر چند با شیوه معرفتى جامعه شناسى کار مى کند، اما به روابط بیرونى این علم نظر مى دوزد و فلسفه جامعه شناسى نیز با آنکه مقیدبه شیوه معرفتى این علم نیست، روابط بیرونى آن را مورد نظر قرار مى دهد. اما با این همه، نظر بیرونى این دو یکسان نیست.

جامعه شناسىِ جامعه شناسى به روابط اجتماعى خود با بیرون از خود مى نگرد و فلسفه جامعه شناسى به روابط منطقى اى که جامعه شناسى با بیرون از حوزه معرفتى خود دارد، نگاه مى کند.

در جامعه شناسىِ جامعه شناسى سخن از انگیزه ها، شرایط و عوامل اجتماعى، نیازها و ضرورت هایى است که زمینه تکوین، توسعه و بسط دانش اجتماعى را فراهم آورده و به آرمان ها، اغراض و یا کارکردهایى پرداخته مى شود که از تحقق جامعه شناسى پدید مى آید و این عوامل با آنکه در پیدایش و ظهور جامعه شناسى و تکوین توسعه و بسط آن دخیل اند، هیچ یک ربطى منطقى با روش مبادى و اصول موضوعه آن ندارند.


فلسفه علوم اجتماعى و تحلیل منطقى مبادى علم

هر علم موضوع، مسائل، اغراض، اهداف و همچنین روشى ویژه دارد و از اصول موضوعه خاصى نیز استفاده مى کند. ساختار اصلى هر علم را مسائل آن، که پیرامون موضوع و یا موضوعات مربوط به آن علم هستند، شکل مى دهند و این مسائل با استفاده از روش و شیوه مربوط به آن علم سازمان مى یابند.

بحث از روش گرچه در ارتباط نزدیک با علم است، لکن در متن علم جاى نمى گیرد; زیرا هر علمى از قضایا و اصولى استفاده مى کند که بحث از صحت و سقم آن قضایا نیز در متن علم قرار نمى گیرد; مانند اصل علّیت نسبت به علوم جزئى و به همین دلیل این دسته از قضایا به عنوان اصول موضوعه و به تعبیرى دیگر ـ که تعبیرى نئوکانتى است ـ به نام پیش فرض وارد علم مى شوند.

روش شناسى و منطق علم نیز به نوبه خود به دلیل آنکه از ساختار معرفتى خاصى برخوردار است از اصول موضوعه و پیش فرض هاى مناسب با خود بهره مى برد.

مهم ترین اصول موضوعى که در علوم گوناگون نقش محورى و بنیادین دارند اصولى هستند که کاوش پیرامون چیستى و هستى آنها در حوزه دانش فلسفى است و شناسایى این اصول و کاوش پیرامون صحت و سقم آنها یک سلسله مسائل و مباحثى را به وجود مى آورد که از سنخ مسائل مربوط به علومى که از آنها استفاده مى کنند; نمى باشند، بلکه از سنخ مسائل فلسفى اند و این دسته از مسائل فلسفى، که مبادى ویژه علوم دیگر را تأمین مى کنند، در بسیارى از موارد نیز از مسائل عام فلسفى نیستند و هر بخشى از این مسائل که احتیاجات خاص یکى ازعلوم گوناگون راتأمین مى کندفلسفه خاص مربوط به آن علم را پدید مى آورد; مانند فلسفه روان شناسى ویافلسفه علوم اجتماعى.

فلسفه هر علم به مسائل مربوط به آن علم نمى پردازد و از روش هاى خاص آن علم استفاده نمى کند. فلسفه هر علم به مسائل داخلى علم نظرنمى کند، بلکه به روابط خارجى علم مى پردازد; یعنى داد و ستدى را که علم با بیرون از خود دارد مورد نظر قرار مى دهد.

فلسفه علم و از جمله فلسفه جامعه شناسى با جامعه شناسى علم و از جمله جامعه شناسىِ جامعه شناسى از این جهت که نظر بیرونى به علم مى کنند همسان اند، ولى تفاوت اصلى در این است که فلسفه علم و از جمله فلسفه جامعه شناسى علمى است که به روابط منطقى اى مى پردازد که دیگر علوم با دنیاى خارج از خود برقرار مى کنند و حال آنکه جامعه شناسى علم روابط اجتماعى علوم را، که از سنخ روابط منطقى نیستند، در مرکز تحلیل و شناخت علمى و منطقى خود قرار مى دهد و این تفاوت غیر از آن امتیازى است که در روش معرفتى این دو علم وجود دارد; زیرا جامعه شناسىِ جامعه شناسى به دلیل اینکه جزئى از علم جامعه شناسى است و در متن آن قرار دارد، از چارچوب علمى جامعه شناسى فراتر نمى رود، اما فلسفه جامعه شناسى به دلیل اینکه جزئى از دانش فلسفى است به روش فلسفى مورد نظر خود اعتماد مى نماید.

فلسفه و منطق علوم اجتماعى

بین فلسفه علوم اجتماعى و منطق علوم اجتماعى نیز جهت مشابهت و جهت مغایرت وجود دارد: یک جهت مشابهت این دو در این است که هیچ یک از آنها به موضوعات جامعه شناسى به طور مستقیم نظر نمى کنند; یعنى موضوعات مسائل جامعه شناسى، موضوعات آنها نیست. جهت مشابهت دیگر آنها در این است که هردو درمقایسه با جامعه شناسى علمى درجه دوم هستند. جهت اختلاف آنها در این است که منطق جامعه شناسى روشى را که جامعه شناسى به صورت آلى به کار مى برد به دیده مستقل مى نگرد و احکام و خصوصیات روش را مورد کاوش قرار مى دهد، در حالى که فلسفه علوم اجتماعى ارتباط منطقى مجموعه معرفتى جامعه شناسى را با مبانى فلسفى و هستى شناختى آن مورد نظر قرار داده و گاهى نیز بحث فلسفى از صحت و سقم اصول و گزاره هاى فراعلمى جامعه شناسى را بر عهده مى گیرد.

فلسفه هر علم نقشى بنیادین و محورى نسبت به آن علم دارد و عهده دار حل مشکلات و مسائل کلان آن علم مى باشد.

مشکلات خرد و کلان علم

مشکلات خرد هر علم مسائلى را پدید مى آورد که در محدوده آن علم مطرح مى شوند و حل مى گردند، ولى مشکلات کلان در محدوده مسائل علم اگر قابل طرح هم باشند ساختار معرفتى علم از حل آنها عاجز است. بن بست ها و نقاط کورى که در هر علم رخ مى نماید از زمره مشکلات کلان علم است و علم براى حل این گونه مشکلات ناگزیر باید به تصحیح و تعدیل اصول موضوعه خود همت گمارد. به عنوان مثال، وصول به حقیقت نسبت به پدیده هاى جزئى و مورد مطالعه در علوم انسانى و اجتماعى از مشکلات کلان این علوم است و این علوم با همه تلاش و کوششى که مى نمایند از تأمین آن نسبت به موضوعاتى که در قلمرو دید آنها است، عاجزند. این مسأله تنها در صورتى براى این علوم مى تواند حل شود که در اصول موضوعه و مبادى فلسفى، که گزاره هاى متافیزیکى این علوم را تأمین مى نماید، تحول و تغییرى بنیادین رخ دهد.

مشکلات کلان از سیستم و ساختار معرفتى علم ناشى مى شود و به همین دلیل، حل آنها با تغییر نظام معرفتى و تبدیل اصول موضوعه اى قرین است که در تفسیر موضوع علم و تبیین شیوه و منطق معرفتى آن دخیل اند.

مشکلات کلان علم هرگاه چهره بنماید از بحرانى حکایت مى کند که در تار و پود علم خانه کرده است و حل این دشوارى ها از عهده دانشى که خود گرفتار آن است برنمى آید و علمى به حل آنها مى پردازد که منطق و شیوه اى فراتر از منطق ویژه و خاص آن علم داشته باشد و حوزه اى وسیع تر از موضوع علم مورد نظر را دربرگیرد. این علم جز «فلسفه علم» نیست. در فلسفه هر علم مبانى و مسائل متافیزیکى علم به بحث و گفتگو گذارده مى شود و صحت و سقم آن مبادى و همچنین پیوند و ربط منطقى آنها با علمى که از آنها استفاده مى کند در معرض نظر و داورى قرار مى گیرد.


دو رویکرد جامعه شناختى و فلسفى به جامعه شناسى

از آنچه بیان شد دانسته مى شود که فلسفه جامعه شناسى گرچه به مسائل جامعه شناختى نمى پردازد یا آنکه بحث خود را به شیوه و روش علم اجتماع متمرکز نمى کند، ولى تعاطى منطقى جامعه شناسى را با مبادى و اصول خارج از آن علم مورد کاوش قرارمى دهد و از این نظر، داورى هاى آن، ساختار جامعه شناسى را مدّ نظر قرار مى دهد و آثار خود را در هستى و نیستى و تمام مسیر این علم آشکار مى سازد.

تعاطى منطقى جامعه شناسى با مبادى و اصول موضوعه آن قیدى است که امتیاز دقیق این علم را با جامعه شناسىِ جامعه شناسى حفظ مى کند. بى توجهى و غفلت از این امتیاز دقیق موجب شده است تا بسیارى از جامعه شناسان که تنگناهاى معرفتى جامعه شناسى موجود را احساس نموده اند و گاهى نیز از مشکل ساختارى و ناتوانى این علم در چاره جویى نسبت به مسائل اساسى و عمده جامعه معاصر به نام بحران یاد نموده اند، به جاى آنکه رویکردى فلسفى به سوى مبادى و اصول موضوعى جامعه شناسى داشته باشند، به جامعه شناسىِ جامعه شناسى روى آورند(1) و این مسأله گرچه مى تواند ناشى از انس ذهنى جامعه شناسان به مسائل جامعه شناختى پنداشته شود، ولى علت اصلى آن قدرت حاکمیت مبادى و اصولى است که مرزها و حدود علوم و دانش هاى رسمى و کلاسیک را شکل مى دهند. حاکمیت اصول یاد شده به گونه اى است که زمینه پیدایش هرگونه دیدگاه نقادانه اى نسبت به آنها را از بین برده است.

فقدان دیدگاه فلسفى نسبت به اصول متافیزیکى و فلسفى حاکم بر علوم موجب شده است تا هر نوع تلاش براى داورى پیرامون اصول و مبادى یاد شده دیگربار در فضاى معرفتى علوم و تحت حاکمیت مجدد همان اصول واقع شود و بدین ترتیب، علمى که باید در فراسوى دانش هاى جزئى و خاص قرار گیرد هم افق با آن علوم و به سوى آنها بازگشت نماید و جامعه شناسان نیز بر همین اساس، چون با اتّکا به اصول فلسفى اى که جامعه شناسى موجود از آن تغذیه مى کند و به سوى مبادى و اصول یاد شده گام برمى دارند، ناگزیر رویکردى جامعه شناختى نسبت به علم جامعه شناسى پیدا مى کنند و از مرز دقیق بین فلسفه جامعه شناسى با جامعه شناسىِ جامعه شناسى بازمى مانند، بلکه فراتر از این، جامعه شناسى علم را هم سنگ و هموزن و به بیان بهتر، بدیل و یا نفس فلسفه علم مى پندارند; زیرا فیلسوفان علم نیز به دلیل آنکه در اسارت دیدگاه معرفتى و فلسفه اى هستند که علوم رایج از آن تغذیه مى کند، از نقادى فلسفى مبادى علوم و داورى معرفتى نسبت به آنها عاجز گردیده و از تشخیص و تبیین تفاوت بین فلسفه علم با جامعه شناسى معرفت بازمانده اند و به سوى جامعه شناسى علم ره مى سپارند.

نظریه «کهن» نمونه گویایى از این رویکرد فیلسوفان علم به جامعه شناسى معرفت است(2) و مکتب انتقادى فرانکفورت نمونه دیگرى از حرکت جامعه شناسى معرفت به سوى فلسفه علم است.

نکته مهم ترى که رویکرد جامعه شناختى فلسفه علم راممکنومیسرمى سازدخصلت ضد فلسفى آموزه هاى متافیزیکى حاکم بر آن است; زیرا صرف حاکمیت یک فلسفه درصورتى که آن فلسفه فرصت بارورى و رشد تعالیم فلسفى را بدهد موجب ارجاع و بازگرداندن کسانى که قصد ورود به حیطه آن را دارند، نمى شود.

دیدگاهى که به گونه اى مطلق بر ذهنیت علمى معاصر سایه افکنده است متأثر از آموزه هاى کانت و نئوکانتى و حاصل غیبت تفکر عقلى و معرفت دینى است و حاکمیت این دیدگاه فرصت هرگونه اندیشه و تأمل فلسفى را از کسانى که قصد نزدیکى به آن را مى نمایند، مى گیرد.

مشکل اصلى این دیدگاه برخلاف پندار صاحبان آن، هرگز مشکلى معرفتى (اپیستمولوژیک) نیست، بلکه مشکلى وجودى (انتولوژیک) یعنى مشکل حقیقت و وجود است که با غیبت خود و غفلت از آن در ظرف پندار و گمان آنها مطلقاً ناشناختى است. غیبت حقیقت، که با مرگ عقلانیت و زوال دیانت قرین است، حاکمیت سفسطه را به دنبال مى آورد و خصلت اصلى سفسطه نفى و انکار هویت معرفتى علم است.

دیدگاهى که ارزش معرفتى و جهان شناختى علم را انکار مى کند راه نقادى محض و داورى پیرامون صحت و سقم اصول معرفتى علوم گوناگون را مى بندد و در این حال، کار فیلسوف علم تنها تصور بدون تصدیق نسبت به مبادى و اصول موضوعه اى خواهد بود که هر علم قوامو واقعیت خودراازقِبل آن مى یابد.

فلسفه با از دست دادن قدرت نقادى خود، نسبت به صحت و سقم آن اصول، ناگزیر از تبیین فلسفى آنها دست شسته و کسانى را که به قصد پرسش از آن اصول به سوى فلسفه علم گام گذارده اند، با راندن از خود به تعلیل جامعه شناختى اصول سوق مى دهد و این تعلیل که اینک در دایره یکى از علوم جزئى شکل مى گیرد، ناگزیر در قالب همان اصولى واقع مى شود که به گونه اى غیرنقادانه بر علم سایه افکنده اند. به همین دلیل، این گونه تلاش ها همواره در قلمرو اصول حاکم بر علومـ که خصلتى سفسطى نیز دارندـ باقى مانده و در نهایت نیز فضاى معرفتى جدیدى را که عهده دارحل مشکلات بنیادین علوم گوناگون ـ و از جمله جامعه شناسىـ باشد، نمى گشاید.


 نوشته شده توسط زاهدی‏پور در یکشنبه 86/12/12 و ساعت 12:45 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 56
مجموع بازدیدها: 209127
جستجو در صفحه

خبر نامه