سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
از حکمت [مرد مؤمن]، شناخت خویشتن است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 26

عاملیت،ساختا ر

مکاتب فکری اعم ازجامعه شناختی وفلسفی ازجهت توجه به کنش فردی یا تبیین ساختاری معمولابه دودسته ئ مقابل هم تقسیم میشوند.یکدسته به کنش فردی اهمیت داده وتوجه کمی به تبیین ساختاری نشان میدهندودسته دیگر برعکس.درمیان مکاتب دسته اول تعامل گرایی نمادین بیشترین تاکیدرادرتوجه به زندگی اجتماعی به مثابه عملکردفعال کنشگران آگاه وقصدمندداشته است.میدامراجتماعی راچیزی جزدیگری تعمیم یافته نمیداند.

 

کارکردگرایی وساختارگرایی به لحاظ اهمیتی که برای ساختارنسبت به کنش قایل اند شبیه یکدیگراند.کارکردگرایان برای جامعه ویژگیهای نوظهورومتفاوت ازویژگیهای اعضاقایل اند.دورکیم جامعه رانسبت به افراد امربیرونی ومحدودکننده میداند.دراینجادوخطاقابل تشخیص است:اول اینکه محدودیت امراجتماعی مانندمحدودیت امرفیزیکی دانسته شود ودوم اینکه صرفامحدودیت معیارامراجتماعی درنظرگرفته شود.دورکیم بعداازطریق تاکیدبرسرشت اخلاقی واقعیتهای اجتماعی دیدگاه خودراتعدیل میکند.پدیده های اخلاقی هم محرک اندوهم محدودکننده.همین دیدگاه اخیردورکیم منشاالهام پارسونزدرمورد "چارچوب مرجع کنش"بود واواراده گرایی راباپذیرش ویژگیهای نظام اجتماعی ترکیب کرد.   

 

پارسونزارزشهارادردوسطح تاثیرگذارمیداند:1.ارزشهای هنجاری به منزله عناصرسازنده شخصیت.  2.ارزشهای هنجاری به مثابه مولفه های محوری جامعه .سطح اول اگیزشهارا

فراهم می سازدوسطح دوم موجب وفاق ویکپارچگی جامعه می شود.

  این نوع تناقض درفلسفه های مارکسیستی هم به چشم میخوردکه ناشی ازابهام محتوای نوشته های مارکس است.درآثارمارکس هم میراث هگلی وآگاهی فعال کنشگردیده میشودوهم نظریه

جبرگرایانه تاریخی .لذاتفسیرهای مختلفی ازمتون مارکس به عمل آمده است. 

 

                             زمان،عاملیت،کردار

 

ازنظرگیدنزدرنظریه اجتماعی مفاهیم کنش وساختارپیش فرض یکدیگراندومیان آنهانوعی رابطهءدیالکتیکی برقراراست.نظریهءکنش نقصهای زیادی دارد.یکی ازآنهااین است که فلسفهء تحلیل کنش فاقدنظریه پردازی دربارهء نهادهااست .گیدنزمعتقداستکه نظریه اجتماعی بایدتلاقیهای زمان-فضارابه رسمیت بشناسد.فعالیت اجتماعی درسه لحظهء وجودی متقاطع ازتفاوت ایجادمی شود:تفاوت زمانی باتفاوت برمحورجانشینی وتفاوت فضایی.هایدگربهتراز

همه زمانمندی ومسائل عاملیت راروشن کرده است.اومیگویدامرپیشین کانتی به ارتباط متقابل زمان وبودن اشاره دارد،یعنی چیزی که مقدم برشیء است وآنرامی سازد.به نظرلایب نیتس مانمیتوانیم زمان وفضارا ظرفی تلقی کنیم که تجربه رادربرمیگیرد،زیرافهم زمان وفضا فقط درارتباط اعیان ورویدادهاممکن است.

    گیدنزمیگویدکنش یاعاملیت مجموعهء اعمال جداازهم نیست که به یکدیگرمتصل شده باشند بلکه جریان پیوستهء رفتار هستند.اودرتوضیح این مطلب به دونکته اشاره میکند:

اول اینکه مفهوم کنش به فعالیتهای یک عامل مربوط است ونمیتواندجداازنظریهءگسترده تری دربارهء نفس عمل کننده بررسی شود

ثانیاویژگی ضروری کنش این است که درهرنقطه اززمان کنشگرمی توانسته جوردیگری عمل کند.امانمیتوان کنش رابه طورکلی خارج ازمتن حالات به لحاظ تاریخی مکان مندفعالیت توضیح داد.رفتارانسانی بازاندیشانه است که اشاره به نیتمندی وقصدمندی آن دارد.این همان چیزی است که گارفینکل آن راتوضیح پذیری کنش انسانی مینامد.کنشگران درارائه توضیح برای رفتارشان ازهمان اندوخته ء دانش استفاده میکنندکه درتولید وبازتولیدکنش خودبرآن تکیه دارند.کنشگرممکن است آگاهی عملی داشته باشداماقادربه صورتبندی گفتمانی آن نباشد.دلیل تراشی کنش وتبیین عاملان ازچرایی نوع عملکردشان مبنای اصلی ارزیابی دیگران ازمهارت عاملان است.این امربه این معنانیست که دلائل مستقیمابه هنجارها یاقراردادهاربط داده شوند،بلکه امکان ظاهرسازیهای عمدی وجوددارد.

    موءلفه های انگیزیشی جنبه های خودآگاه وناخودآگاه شناخت وهیجان راشامل میشود.فلسفه تحلیلی کنش مسائل ناخوداگاه را نادیده میکرد وهمچنین علاقه به پیامدهای ناخواسته ی رفتار نیتمندانه نشان نداده است این امرتوضیح دهندهء شکافی است که فلسفهء کنش راازنظریه های نهادی درعلوم اجتماعی جدامی سازد.پیامدهای ناخواسته تاآنجاکه دربازتولیداجتماعی درگیرباشندشرایط کنش محسوب شده ودارای اهمیت اند.برای ادامهءمطلب لازم است به مفهوم ساختاربرگردیم.درعلوم اجتماعی واژهءساختارگاهی باکارکردگرایی به کار میرودوگاهی به صورت ساختارگرایی.درمورداول ساختارباکارکرددرارتباط است.کارکردگرایان ساختاری جامعه رابه ارگانیسم زیست شناختی تشبیه میکنند.ساختار به الگویی ازارتباطات اجتماعی اطلاق میشودوکارکردبه اینکه چگونه چنین الگویی درعمل مانندنظام عمل میند.درکارکردگرایی توجه اصلی به مفهوم کارکرداست نه ساختار.امادرساختارگرایی ساختارنقش تعیین کننده دارد.تحلیل ساختاری به دنبال نفوذ به سطوح زیرین نمودهای سطحی است.

     علیرغم تفاوت ذاتی این دونوع ساختار،میان سنت فکری کارکردگرایی ساختاری وساختارگرایی ویژگیهای مشترکی وجودداردمانند:پایبندی هردو به تمایزمیان تحلیل همزمانی وتحلیل درزمانی یامیان تحلیل ایستاوپویا.وتوجه دوسویهءآنهابه ساختارونظامها.

         تفاوت میان ساختارونظام.

درکارکردگرایی این دو به خوبی ازهمدیگرتفکیک نشده وگرایش به همپوشانی وادغام دارند.مفهوم ساختمندشدن که گیدنزبرآن تاکیدداردبه ایجادتمایزات میان ساختار ونظام بستگی دارد.برای این کارلازم است به موضوع زمانمندی برگردیم .درساختارگرایی وکارکردگرایی تلاش شده تازمان رابابه کاربردن تمایزدرزمانی وهمزمانی ازنظریهءاجتماعی بیرون کنند.درحالیکه ساختاراجتماعی باآناتومی یک بدن یاستونهای اصلی یک ساختمان تفاوت دارد.آنهابه لحاظ مفهومی وجوددارند،اماساختاراجتماعی اینگونه نیست.زمان ازکنارگذاشته شدن امتناع میکندلذاواژهءساختاراجتماعی دوعنصرراشامل میشود:الگومندکردن تعامل وتداوم تعامل درزمان.

          گیدنزمفهومی ازساختارراارائه میکند که به مفهوم لوی اشتروس نزدیکتراست تاکارکردگرایی.گیدنزازساختار به عنوان قواعدومنابع صحبت میکند.اومعتقداستکه نظامهای اجتماعی ویژگیهای ساختاری دارنداماخودساختارهانیستند.ساختارهااجزاءنظامهاهستند.

گیدنزدرموردقواعدچندنکته رایادآوری میکند:

1.اوتمایزمیان قواعدتنظیمی وترمیمی رامردوددانسته ومعتقداست که تمام قواعدهردوجنبه راباخوددارند.

2.درتشبیه قواعداجتماعی به قوانینی مثل بازیهای شطرنج بایددقت کرد.بازی شطرنج دارای قواعدرسمی وتثبیت شده هستندوازسوی دیگرقوانین شطرنج درمعرض مشاجرات همیشگی برسرمشروعیت قرارندارند برخلاف قواعداجتماعی.

3.مقایسهءقواعداجتماعی باقواعدبازی بچه هاآنگونه که ویتگنشتاین انجام داده بسیارراهگشاتراست تامقایسه باقواعدمعین شطرنج.

منظورگیدنزازتاکیدبراهمیت منابع این است که برمحوریت مفهوم قدرت درنظریه اجتماعی تاکیدکند.قرت یک ظرفیت است وقوی ترینهاقادراندتاارزشهای خودراباشکست دادن دیگران مهم جلوه دهند نه آنگونه که وبرازارزشهای نهایی صحبت میکند. گیدنزمنابع راپایه هاووسائل بیان قدرت تلقی میکندکه مرکب ازساختارهای سلطه بوده وطرفین کنش باکمک آن با هم تعمال میکنند.

 

                   نظریهءساختمندشدن

مفهوم ساختمند شدن متضمن دووجهی بودن ساختار است که به خصلت اساسابازگشتی زندگی اجتماعی مربوط است ووابستگی متقابل ساختاروعاملیترا بیان میکند ساختارمحدودیت بخش ونیزتوانا سازاست.مطابق این برداشت سوژ(کنشگر) وابژه (جامعه) خصایص ساختاری مشابهی دارند

 

.بر طبق مفهوم دووجهی بودن ساختار،کنشگران منابع و قواعد را برای تولیدکنش متقابل به کارمیگیرند.این منابع وقواعد،خودازطریق کنش متقابل بازسازی میشوند.  

 

                   انسجام اجتماعی وانسجام سیستمی       

تمایزمیان این دونوع انسجام،ابزاری برای روبه روشدن بامختصات اساسی تمایزجامعه است.انسجام اجتماعی معطوف به نظام مندی درسطح کنش متقابل چهره به چهره است وانسجام سیستمی ناظربرنظام مندی درسطح مناسبات میان نظامهای اجتماعی یاجمع ها.تعامل چهره به چهره بیشتربراهمیت فضاوحضوردرمناسبات اجتماعی تاکیددارد.نظام مندی درسطح انسجام اجتماعی نوعاازرهگذرنمایش بازاندیشانهءکنش به همراه دلیل تراشی رفتاررخ میدهد.نظام مندی انسجام اجتماعی برای نظام مندی جامعه به مثابه کل اساسی است.انسجام اجتماعی ازطریق بازتولیدنهادهاپایه وتکیه گاه انسجام سیستمی است.

 

        ( تلخیص ازکتاب مسائل محوری درنظریهءاجتماعی.)

 

 

 

 

 

 

 

 

.

 

 

 

 


 نوشته شده توسط سلمانعلی رحیمی در سه شنبه 86/4/19 و ساعت 8:36 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 50
بازدید دیروز: 56
مجموع بازدیدها: 209131
جستجو در صفحه

خبر نامه