سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانشی که بدان عمل نمی شود، مانند گنجی است که از آن خرج نمی شود . صاحبش در گردآوریش خود را به رنج می اندازد و به بهره اش نمی رسد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

3.  آزادی

اگزیستانسیالیست ها در باب آزادی به سه گزاره قائل اند

گزاره اول: انسان حتی یک لحظه از گزینش و انتخاب گریزی ندارد. ژان‌پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی می‌گوید اگر چهار چیز را استثناء کنیم ما در همه چیز مختاریم؛ یکی در زمان بودن، دیگری در مکان بودن، سوم زنده بودن و سرانجام کارکردن. در غیر این چهارچیز انسان قدرت گزینش دارد. از فعل گریزی نیست و هر ترک فعلی هم فهل است.

گزاره دوم: گزینش انسان وجه عقلانی هم ندارد. یعنی اگر فرد برای گزینش خود دلیل هم ارائه دهد باز هم دست به گزینش زده است.

گرایش و گریزش هم امری شهودی است که ما آن را با حس باطن درک می کنیم اما توجیه عقلانی بر آن نداریم.

نقد

اگر مراد گزینش فردی است یعنی انسان‌ها به صورت جداجدا دست به گزینش می‌زنند این امر به دو دلیل قابل قبول نیست: اول این که ما با علم حضوری می‌یابیم که چنین گزینشی در ما نیست. ما می‌بینیم که در مقابل بعضی گزینش‌ها کارها ما منفعلیم نه فعال. ما به بسیاری از این گزینش‌ها نه تنها علم نداریم بلکه اصلا ممکن است تا آخر عمر توجهی هم به آن‌ها نداشته باشیم. (آقای ملکیان به دلیل دوم تصریح نکرده اما به نظر می‌رسد این باشد که برخی موارد وجود دارد که همه انسان‌ها به آن اعتقاد دارند و همین نشان می‌دهد گزینشی نیست زیرا اگر گزینشی بود همه یک انتخاب نداشتند.)

اگر گفته شود ما انسان‌ها ساختار روحی مشترکی داریم که خود از آن بی‌اطلاعیم درست مثل شیشه که نور را از خود عبور می‌دهد.

پاسخ این است که این دیگر یک گزینش فردی و آگاهانه که مورد نظر اگزیستانسیالیست‌ها است نمی‌باشد. بلکه یک گزینش ناآگاهانه نوعی است شبیه به چیزی که یونگ از آن به وجدان جمعی تعبیر می‌کرد. اما این از دو جهت با مدعای اگزیستانسیالیست‌ها متفاوت است یکی این که آن ها به طبیعت واحده برای انسان قائل نیستند و دیگر این که آن‌ها به گزینش آگاهانه معتقدند.

همین که برخی امور وجود دارد که همه انسان‌ها آن را پذیرفته‌اند نشان می‌دهد گزینش فردی نیست ( یا به عبارت بهتر اصلا گزینش نیست) و این برای رد نظر اگزیستانسیالیست‌ها کافی است.

استفاده از دیدگاه فروید در مساله آزادی

بسیاری از انگیزه های نفسانی انسان در ناخودآگاه او جای دارد و بنابراین شرط عقلانی بودن رفتار انسان از بین می رود.

استفاده از دیدگاه نیچه

نیچه می گوید ما بیطرفانه با واقعیت روبرو نمی شویم بلکه با تعصبات و پیشداوری های خود دست به حذف و اضافه می زنیم. به واقعیت هایی بها می دهیم که خواسته های عمیق روحی ما را برآورده سازند، اگر اعتقاد به واقعیتی آن خواسته ما را ارضا کند ما به آن واقعیت باور پیدا می کنیم.

به نظر نیچه ما هیچوقت نمی توانیم هم به لحاظ ذهنی و هم به لحاظ روحی به حقیقت دسترسی پیدا کنیم. اولا ذهن ما همه وقت در حال گزینش است. وقتی حقایق بر او عرضه می شود فقط آن هایی را می‌پذیرد که نیازهای او را برآورده می کند. به نظر نیچه ساختار ذهنی انسان ها متفاوت است. حقیقت خادم مصلحت است و مصلحت در نظر او یعنی آنچه که به دید ما خیر است نه خیر واقعی. انسان اصلا تاب و تحمل واقعیت را ندارد.

پس تا اینجا به نظر اگزیستانسیالیست ها ما در پذیرفتن قضایا اعم از تجربی، فلسفی و ریاضی نباید انتظار توجیه عقلانی تا به آخر داشته باشیم.

سومین گزاره: رفتارها و گزینش انسانی تابع اصل علیت نیست. انسان یا باید تابع اصل علیت باشد یا این که اختیار داشته باشد یعنی با اعتقاد به اصل علیت نمی‌توان برای انسان اختیاری قائل شد. در رد اصل علیت اگزیستانسیالیست ها به دو دسته تقسیم می شوند عده ای اصل علیت را به طور کلی منکرند و در هیچ جایی به آن قائل نیستند. دسته دوم اگزیستانسیالیست ها  می گویند در جهان روح انسانی نه جبر است و نه اصل علیت و در جهان غیر جهان روح انسانی هم علیت هست و هم جبر. از این جهت در ادبیات اگزیستانسیالیستی دو تعبیر بکار می رود: جهان ضرورت و جهان آزادی.

ژان پل سارتر می گوید:فرانسوی ها وقتی فرانسه در اشغال آلمان ها بود از همیشه آزادتر بودند زیرا تا قبل از آن ما بر اساس عادت زندگی می کردیم و دست به گزینش نمی زدیم اما در دوره اشغال ما را تحت شکنجه مجبور به گزینش می کردند.

نقد

آقای ملکیان در ابتدای بحث اقرار می‌کند که این بحث بسیار مشکلی است و من نمی‌توانم درباره آن داوری نهایی کنم. و در ادامه می نویسد:

به نظر می‌رسد در این جا سخن کانت درست باشد. یعنی در باب علیت تعارضی در کار است  که برای من هم حل نشده است. نه سخن اگزیستانسیالیست‌ها درست است و نه سخن قدما. یعنی اگر علیت را اثبات کنید اختیار از دست می‌رود و اگر علیت را انکار کنید باز هم اختیار از دست می‌رود. قدما اراده را جزء اخیر علت تامه شمرده و معتقدند علیت بر افعال انسان حاکم است و اختیار هم وجود دارد. اما سخن در همین اراده است. زیرا خود اراده ممکن الوجود است که خود نیاز به علتی دارد و علت آن اگر بیاید این اراده از من متمشی می‌شود چه من بخواهم و چه نخواهم. اگر اراده را ذاتی فعل ا نسان هم بگیرید باز هم اختیار درست نمی‌کند (مثلا سوزاندن را ذاتی آتش می‌دانیم اما آتش را مختار نمی‌دانیم)، اختیار نسبی نیست که انسان را مختار بدانیم و آتش را خیر.

 از طرفی اگر علیت را انکار کنیم نسبت دادن فعل به انسان بی‌معنی خواهد بود. پس با انکار علیت هم اختیار از دست می‌رود.

در پاسخ به این معما که در هر دو صورت اثبات و انکار علیت اختیار از دست می‌رود. محققان دو دسته شده‌اند. گروهی معتقدند طبق برهان ذوالحدین اختیار درکار نیست چون نتیجه طرفین قیاس این است که یا اختیار از دست می‌رود یا اختیار از دست می‌رود. گروه دوم گفته‌اند باید یکی از شاخ‌های ذوالحدین را شکست و گفت اصلا علیتی درکار نیست. چون علیت یک مفهوم پارادوکسیکال است و در باب مفاهیم این چنینی بحث از وجود و عدم بی‌معناست.

اما راه دوم قابل دفاع نیست و در دلیل آن  خدشه وجود دارد یعنی می‌توان گفت در باب اینگونه مفاهیم انکار ممکن است هر چند اثبات ممکن نیست. در این صورت باز در شق دوم (انکار علیت) می‌افتیم.

قدما در پاسخ به این معما گفته‌اند باید منکر ملازمه شد. یعنی هم علیت وجود دارد و هم اختیار.

با این تفاسیر سه راه پیش پای ما وجود دارد:

یکی این که با متود روانشناسی اثبات اختیار کرد البته اکنون غالب روانشناسان منکر اختیار هستند. و صدها عامل روانی، ارثی و اجتماعی را در تحمیل ایده‌ها و خواسته‌ها موثر می‌دانند و آدمی را اسیر پدیده‌های ناخواسته می‌خوانند. اگر یک روانشناس مسلمان بگوید علم رواشناسی می‌گوید انسان اختیار ندارد و قرآن می‌گوید اختیار دارد من حرف قرآن را می‌پذیرم؛ این در حقیقت فریب است. چون نمی‌توان گفت هم الف ب است و هم نیست.

دوم این که دلیل پیشینی (دلیل عقلی و نه تجربی) بر اختیار آورد. عده‌ای خواسته‌اند با توجه به علم حضوری مسئله اختیار را حل کنند. اما علم حضوری فقط می‌تواند بگوید آنچه را خواستی انجام دادی ولی نمی‌تواند بگوید آنچه را خواسته بودی خودت بودی که خواسته بودی و دیگری نبود که برای تو خواسته بود.

و سوم این که مختار بودن انسان را به عنوان پیش‌فرض قبول کنیم. قدما همین کار را کرده‌اند. ولی تصریح نمی‌کردند. اما این راه بیراهه است.

خلاصه این که بحث جبر و اختیار هنوز دارای زوایای پنهان بسیاری است. که نیاز به بررسی و پژوهش دارد.
منبع: تاریخ فلسفه‏غرب، ج4، مصطفی ملکیان


 نوشته شده توسط قاسم ابراهیمی پور در چهارشنبه 87/9/20 و ساعت 10:20 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 12
مجموع بازدیدها: 208727
جستجو در صفحه

خبر نامه