سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
آبرویت نریخته ماند تا خواهش آن را بچکاند ، پس بنگر که آن را نزد که مى‏ریزى . [نهج البلاغه]
 
امروز: دوشنبه 103 اردیبهشت 10

4.    گزاف بودن جهان

گزاف بودن جهان به معنی بی معنا بودن جهان نیست هر چند اگزیستانسیالیست ها به آن هم معتقدند. اگر در پاسخ به این دو سوال که که چرا جهان وجود دارد و چرا این گونه است بگوید این دو سوال جواب ندارد به گزاف بوده جهان قائل شده است. لایب نیتز اولین کسی بود که این دو سوال را صریح بیان کرد و البته به آن جواب می داد.

فیلسوفان اسلامی مثل ابن سینا و ابن رشد وجود جهان را متفرع بر وجود واجب الوجود می دانستند و در تفسیر اینگونه بودن جهان نیز معتقد بودند چون صادر اول این گونه اراده کرده است جهان از باب سنخیت علت و معلول همگون با صاد راول این گونه شده است.

هایدگر نخستین فیلسوف اگزیستانسیالیستی است که این دو جواب را قانع کنند ندانست. به دو دلیل: اول این که اصلا اثبات واجب الوجود ممکن نیست. چون مدعیان اول وجود جهان را فرض گرفته و بعد گفته اند که پس باید علتی داشته باشد پس در راس واجب الوجود قرار دارد و حال این که اصل علیت را مسلم انگاشته است.

دلیل دو این که فرض کنیم واجب الوجود هست. همین سوال را روی آن می بریم و سوال از جهان با واجب الوجود است که چرا هست؟

همه فلاسفه اگزیستانسیالیست بعد از هایدگر خواه الهی و خواه ملحد در این مسئله دنباله رو او شده ا ند.

گزاف بودن جهان به این معنی است که هر لحظه ممکن است نباشد و یا هر لحظه ممکن است این گونه نباشد. و این موجب اضطراب وجود می شود.

بی معنا بودن جهان یعنی این که در جهان ارزش وجود ندارد اگر می خواهی جهان برایت ارزشمند باشد? یک سری ارزش ها را نصب العین خود قرار بده و خودت به جهان معنا ببخش. اما باید توجه داشت اولا این ارزش ها واقعی نیست و ثانیا نمی توان کسی را واداشت که آن ها را بپذیرد. این بی معنا بودن جهان در حوزه ارزش ها است اما همه اگزیستانسیالیست ها بی معنا بودن جهان را قبول ندارند بلکه در گزاف بودن جهان مشترک اند.

این بحث برمی‌گردد به این که آیا ما وجود محمولی را قبول داریم یا خیر. اگر وجود محمولی را قبول داشته باشیم سوال اول (چرا جهان به جای این که نباشد، هست؟) اصلا جای طرح ندارد.

توضیح این که: کانت می‌گوید قضایا بر دوگونه‌اند هلیات بسیطه (این میز هست) و هلیات مرکبه (این میز قهوه‌ای است). در هلیات مرکبه ما اوصافی را به اشیاء عینی نسبت می‌دهیم. اما در هلیات بسیطه بحث ما درباره اشیاء عینی و خارجی نیست بلکه درباب مفاهیم است. یعنی این مفهوم میزی که در ذهن من هست مصداق دارد. قدمای ما معتقد بودن که در هلیات بسیطه نیز ما درباب اشیاء خارجی بحث می‌کنیم.

اگر وجود محمولی را قبول داشته باشیم و برهان امکان و وجوب را هم قبول داشته باشیم و آن را تام بدانیم نتیجه این می‌شود که وجود مساوی است با واجب‌الوجود؛ در این صورت دیگر بحث گزاف بودن جهان دیگر اصلا قابل طرح نیست. چون در حقیقت هستی یعنی آنچه باید باشد و برای هستی، نبودن متصور نیست.

بنابراین اگزیستانسیالیست‌ها یا وجود محمولی را قبول ندارند و یا برهان امکان وجوب را تام نمی‌دانند و یا هر دو را. (هایدگر، ژان‌پل سارتر و کی‌یرکگور به این مطلب تصریح کرده‌اند)

اما سوال دوم (چرا جهان اینگونه هست؟) به بحث فوق ربط پیدانمی‌کند و به بحث سنخیت علی و معلولی مربوط است. اگر قائل به سنخیت علی و معلولی باشیم این که چرا جهان اینگونه است؛ توجیه پیدا می‌کند.
منبع: تاریخ فلسفه غرب ج4،‏ مصطفی ملکیان


 نوشته شده توسط قاسم ابراهیمی پور در دوشنبه 87/9/25 و ساعت 10:34 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 12
مجموع بازدیدها: 208712
جستجو در صفحه

خبر نامه