گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
کوشش براى توجیه سکولاریستى دین
سکولاریزم همانگونه که در مرتبه نخست خودگاه با توجیه عقلانى دین و حذف ابعاد آسمانى و نفى اسرار و رموز الهى آن مىکوشد تا صورتى ایدئولوژیک به دین بدهد اینک پس از حذف عقلانیت نیز گاه به دنبال تفسیر دینى خود مىگردد. بیانى که براى جمع بین دو نگاه دینى و سکولار اظهار مىشود این است که سکولاریزم و لوازم آن یعنى دموکراسى و لیبرالیسم الزاما هویتى ضد دینى ندارند و در صورتى که اکثریت جامعه گرایش و خواسته دینى داشته باشد ناگزیر در چارچوب یک نظام سکولار و دموکراتیک با حفظ ضوابط و قواعد لیبرالیسم، نظام دینى ظاهر خواهد شد. تفسیر فوق از ناحیه سه گروه مىتواند مطرح شود: اولاً - کسانى که از هستىشناسى و معرفت دینى بىبهره بوده و شناخت صحیحى از آن ندارند. دوما - کسانى که از حقیقت سکولاریزم معناى نوینى که علم پس از نفى دیانت و عقل پیدا کرده غافل هستند. سوما - کسانى که به این هر دو واقف هستند و با توجه به محتواى ضد دینى سکولاریزم در یک جامعه و محیط دینى هدف سیاسى و اجتماعى خاصى را تعقیب مىکنند. دلیل خطا و مغالطهآمیز بودن جمع مزبور این است که سکولاریزم که مبتنى بر معرفت و هستىشناسى غیر دینى است هرگز اجازه حضور به دیانت را در جامعه مورد نظر خود نمىدهد، زیرا اصل بنیادین این حاکمیت چهره بشرى داشتن حق است. حق وقتى هویت صرفا بشرى پیدا مىکند، با خواسته مردم تعیین مىشود و به همین دلیل هرگاه منشاء این حق، یعنى خواست مردم دگرگون شود، حق نیز تغییر مىپذیرد و مهمترین شاخصه نظام دموکراتیک نیزاین است که مسیر حرکت و تغییر این حقّ سیال را تأمین مىنماید. ساده لوحانه ترین تعریف دموکراسى این است که گفته شود: دموکراسى وصف نظامى است که اکثریت جامعه به آن رأى مىدهد، زیرا صرف رأى اکثریت بستر حقیقت سیّال را فراهم نمىسازد. ساخت اصلى نظام دموکراتیک مبتنى بر این است که درآن هیچ قانون مقدس و ثابت با وصف ثبات و قداست و اعتبار پیدا نمىکند و به بیان دیگر بشرى بودن و امکان تغییر و زوال مقوّم اعتبارات اجتماعى آن است و از همین جهت اگر اکثریّت و یا تمام افراد جامعه به حاکمیت احکام دینى و آسمانى با وصف دینى و آسمانى بودن رأى دهند نتیجه آن نظام دموکراتیک نیست، بلکه یک نظام دینى است. رأى افراد هنگامى یک نظام دموکراتیک و سکولار را به وجود مىآورد که اشخاص رأى دهنده بر این باور واعتقاد باشند که حقانیت آنچه که به آن رأى مىدهند، از ناحیه آراء آنها تأمین مىشود و به همین دلیل اگر در رأىگیرى مجدد اکثریت مطلق و یا نسبى به اقلیت مطلق و یا نسبى تبدیل شود، حقانیت اندیشهاى که از ناحیه اکثریت اعتبار یافته بوده است به حقانیت اندیشه دیگرى که جایگزین آن شده است تبدیل مىشود و در این چارچوب هرگاه اکثریت نیز به یک رفتار دینى رأى دهد آن رفتار و سلوک دینى تنها به اعتبار اکثریت حق حاکمیت مىیابد و چون اکثریت از آن اعراض نماید حق حاکمیت نیز از آن سلب مىشود.
حضور اسیرانه دین و علم در نظام سکولار
در جامعه سکولارو دموکراتیک رفتار دینى تنها در صورتى مىتواند بروز و ظهور اجتماعى پیدا کند که رأى دهندگان قبل از رأىدادن از حقیقت و باطن دینى آن رفتار دست شسته و اعتقاد به حقانیت و اعتبار ذاتى و قداست الهى آن را از دست داده باشند و آن را تنها به عنوان یک خواست و حکم صرفا بشرى و انسانى محترم شمرده و از همین جهت نیز براى آن حق زیست و حیات قائل شوند. «جان استوارت میل» در مورد این که حق رأى در جامعه دموکرات و لیبرال مختص به کسى است که از باور و اعتقاد دینى خود تهى شده و حق را مختص به ذات بشر با صرف نظر از بعد آسمانى و الهى مىداند. مىگوید: هر فرد انسانى نسبت به خودش، نسبت به فکر و پیکرش حق حاکمیت مطلق دارد. شاید هیچ لازم به گفتن نباشد که مفهوم این اصل فقط شامل حال آن دسته از موجودات بشرى است که به درجه رشد عقلانى رسیدهاند در مورد کسانى که وضعشان اقتضا دارد که زیر شهپر مراقبت دیگران قرار گیرند چارهاى جز این نیست که آنها را، هم در مقابل اعمال خودشان و هم در برابر آسیبهاى خارجى حمایت کرد. به همین دلیل مىتوان وضع آن دسته از جوامع عقب مانده را که در آن نژاد اصلى هنوز به درجه کافى از رشد عقلانى نرسیده است از دایره بحث خارج کرد. اشکالات بدوى در راه ترقى ارادى آنچنان بزرگ است که بهندرت مىتوان وسیله چیره شدن بر آنها را طبق قانون یا قاعده ثابتى پیش از وقت انتخاب کرد و هر فرمانروائى که معتقد به ترقى دادن جامعه خود باشد مجاز است هر وسیلهاى را براى انجام هدفهائى که شاید جز بدان وسیله تحققپذیر نیست به کاربرد. براى اداره کردن اقوام وحشى حکومت دیکتاتورى یکى از روشهاى مشروع و عادلانه است به شرط آن که هدف نهائى آن پیشرفت دادن مردم باشد و وسائلى که به کار برده مىشود به علت آن تأثیر عملى که در رسیدن به آماج اصلى مىبخشد. توجیه گردد.(2) «... به محض اینکه ظرفیت افراد بشر به جایى رسید که ممکن شد آنها را معتقد یا وادار به این کرد که شخصا در راه ترقى قدم بردارند آن وقت مجبور کردن آنها به انتخاب راه یا سرنوشتى که مورد پسندشان نیست دیگر قابل توجیه نیست.»(3)
میل در عبارات فوق آزادى افراد را براى انتخاب آنچه مورد پسندشان هست، حتى در مسائل فردى در صورتى محترم مىشمارد که افراد حاکمیت را مختص به خود بدانند و اگر گزینش افراد مبتنى بر این باور و اعتقاد باشد که سلوک و شیوه زیست فردى و اجتماعى براى وصول به سعادت در قالب سنت و قانون الهى سازمان مىیابد و اگر اشخاص هویت انسانى و در نتیجه آزادى حقیقى خود را در پناه تحصیل ابعادى ملکوتى و وصول به حیاتى ابدى و بلکه ازلى جستجو نمایند در این حال نظیر خردسالان و یا آدمهاى وحشى از حقانتخاب محروم هستند. میل در عبارات یاد شده از دیکتاتورى و استبداد استعمارى قرن نوزدهم که مخرّبترین استبدادهاى تاریخ بشرى در زمینههاى مختلف فرهنگى و اقتصادى است دفاع مىکند و برخى دیگر از پیروان او بر همین مبنا استفاده از خشونت را براى استقرار سیاست جامعهاى که آن را باز مىخوانند در دهه پایانى قرن بیستم تجویز مىنمایند. پوپر در مصاحبه اشپیگل با او در سال 1992 ضمن دفاع از نظام جهانى موجود به عنوان شایستهترین نظام ممکن، استفاده از خشونت را براى تحمیل آن بر همه جهان و ضرورت خلع سلاحکردن بخش غیرغربى جهان را که از آنها با نام کشورهاى غیرمتمدن یاد مىکند، با این بیان اظهار مىدارد که: «باید یک نیروى نظامى همیشه آماده از طرف قدرتهاى بزرگ متمدن براى از میان برداشتن تولیدات اتمى کشورهاى غیرمتمدن تشکیل شود امروز صلحطلبى به معناى ضد جنگ کلمه مزخرفى است.»(4)
او در ادامه صحبت خود مشکلات موجود در جهان امروز را ناشى از عدم مداخله مستقیم غرب در کشورهاى غیرغربى دانسته و مىگوید: «این امر بیشتر از حماقت و نادانى رهبران کشورهاى گرسنه سرچشمه مىگیرد ما اینها را در حالت ابتدایى و خیلى زود به حال خود رها کردیم آنها هنوز دولتهاى قانونى ندارند اگر کودکستانى را به حال خود رها کنید همین امکان خواهد افتاد.»(5)
در صحنه عمل نیز رئیسجمهور امریکا بر مبناى همین دیدگاه مردم الجزایر را پس از آن که با رأى اکثریت خواسته دینى خود را ابراز مىدارند شایسته یک نظام دموکراتیک ندانسته و حمایت از استبداد و دیکتاتورى کودتا را با عبارت دموکراسى کنترل شده توجیه مىنماید. مشکل مردم الجزایر این است که بازگشت به اسلام را بهعنوان بازگشت به دین آسمانى و بازگشت به حقیقت الهى انسان مىبینند، اگر آنها بازگشت به اسلام را بازگشت به خویشتن انسانى، و نه الهى خود بدانند براى احکام و قوانین دینى چهرهاى انسانى قائل شدهاند و دینى که صرفا چهره انسانى داشته باشد به اذن انسانیت و آدمیت - امانیسم - مىتواند در عرصه سیاست نیز ظهور داشته باشد و البته دینى که به فرمان و اذن این الهه از حق حیات برخوردار مىشود دینى نیست که حق و یا باطل مربوط به ذات آن باشد بلکه دینى است که حق بودن را به عنایت و نظر سیاسى انسانها به دست مىآورد و یا با اجماعى خلاف از آن محروم مىماند. این دین مسیر آفرینشى نیست که به انسان معنا مىبخشد بلکه آفریدهاى است که از انسان معنا مىگیرد وبه همین دلیل نمىتواند به بطلان و محکومیت سیاستهاى مخالفى حکم کند که از ناحیه همان الهه به قدرت مىرسند. نتیجه آن که دین اگر هویت معرفتى خود را از دست داده و با جدایى از دانش و علم، از داورى در مورد سیاست و حاکمیت و اقتدار سیاسى بازماند سیاست سکولارى حاکم مىشود که به دین و هرآنچه حقیقتى قدسى و الهى دارد تنها پس از قبض روح و اخذ حقیقت آسمانى آن اجازه زیست جمعى مىدهد و در صورتى که متدین به این ذلت تن در ندهد چارهاى جز زندگى در اسارت را پیدا نمىکند و با این همه سیاستى که در موضع حاکمیت است نسبت به دین مردهاى که در ظاهرى انسانى اجازه زیست یافته است، هرگز بىتفاوت نیست یعنى قطع رابطه دین با سیاست هیچگاه به قطع رابطه سیاست با دین منجر نمىشود. وقتى عقل و دین از حوزه معرفت بشرى خارج شود، علم نیز به ناتوانى خود در داورى نسبت به ارزشهاى سیاسى اعتراف نماید و متارکه خود را با سیاست اعلان دارد، سیاست که اینک از قیود مربوط به حوزههاى مذکور رها شده است به قطع رابطه خود با دین، عقل و علم نظر نمىدهد بلکه داورى پیرامون آنها را در حوزه صلاحیت و بلکه ملک طلق خود مىداند و البته شکّى نیست که نوع داورى دین، عقل و یا علم نسبت به سیاست در صورتى که توان داورى نداشته باشند با داورى سیاست سکولار نسبت به آنها یکسان نیست. سیاست براى رسیدن به آرمانها، ارزشها و قدرتى که در پى آن است شکل مىگیرد و در جهت وصول به اهداف مورد نظر خود از همه امکانات موجود به نحو مناسب مىتواند استفاده کند. وسیلهاى که استفاده مناسب از امکانات موجود را براى رسیدن به آرمانهاى قابل دسترس و به عبارت دیگر براى رسیدن به آرمانهاى مادى و طبیعى فراهم مىآورد، علم به معناى تجربى و تحصّلى آن است و سیاست وقتى که این ابزار را به خدمت مىگیرد، به تعبیر «ماکس وبر»، کنشهاى عقلانى معطوف به هدف خواهد داشت و نظامى را که بنیان مىنهد نظامى بوروکراتیک است. از جمله امکاناتى که سیاست سکولار و بریده از دیانت هرگز بىتوجه به آن نخواهد بود، همان چیزى است که از دیدگاه او به صورت گرایشهاى دینى افراد و اشخاص یاد مىشود و بدین ترتیب سیاست به دین مردهاى که در پناه او اجازه زیست یافته است در همه حال بهعنوان یک ابزار کار آمد و یا رقیب خطرناک سیاسى مىنگرد. سیاست هرگاه جهتگیریها و آموزههاى دینى را هماهنگ هدفهاى خود ببیند به حمایت از آن برخاسته و از آن استفاده مىکند و هرگاه آموزههاى آن را در جهت اهداف خود نبیند به کنترل و یا حذف آن اقدام مىنماید. شاهد گویاى این ادعا عملکرد سیاست لائیک غرب در هنگام هجوم به کشورهاى غیرغربى است، زیرا این سیاست با آن که دو سده با پیشینه دینى خود ستیز کرده است، در هنگام بسط و توسعه بر جایى از جهان سوم گام نمىگذارد مگر آن که میسونرها و گروههاى مذهبى را در پیش گسیل مىدارد. بدون شک حضور مبلغین مسیحى ناشى از دینى بودن سیاست مهاجم نبوده بلکه ناشى از سیاسى بودن دینى است که اینک در خدمت سیاست عمل مىکند. سیاست دین را در مواردى که نسبت به آن کاربرد داشته باشد حمایت و تقویت کرده و در مواردى که این کاربرد وجود نداشته باشد از حمایت آن دست مىکشد یعنى همان دین مرده که از حق داورى درباره سیاست بازمانده است، حتى وقتى که ناظر به مسائل صرفا فردى و شخصى باشد ناگزیر در قلمرو سیاستحاکمجایگاهخود را پیدامىکند. جایگاه رفتار دینى مردم از دیدگاه سیاست نظیر جایگاه ورزش و بازى دانشآموزان از دیدگاه مدیر دبستان است. در سالن ورزش، دانشآموز با فراغت از درس، به بازى مورد علاقه خود مىپردازد ولیکن مدیر مدرسه در هنگام تنظیم برنامه درسى ساعت ورزش را در قالب یک بازى انتخاب نمىکند، بلکه در متن مدیریت خود به ساعت مربوط به آن نظیر ساعت دیگر دروس نگریسته و مىکوشد تا با تنظیم مناسب آن حداکثر استفاده را براى بدست آوردن نشاط لازم در برنامههاى درسى ببرد. مدیران سیاسى نیز با نظر سیاسى خود به رفتار و عقاید دینى مردم مىنگرند و در قالب هدفهاى سیاسى خود، زمان و مکان مناسبى را براى رفتار دینى انتخاب مىکنند، و انسان دین باور، در چارچوب برنامهاى که سیاست اجازه مىدهد به قلمرو دین وارد شده و از آن خارج مىشود و اگر دین حتى نه به عنوان سنتى الهى بلکه بهعنوان خواستى انسانى تاب برنامه سیاسى حاکم را نیاورد، سیاست حاکم به عنوان یک رقیب به آن نگاه کرده و در عرصه رقابت با بسیج امکانات خود در جهت کنترل آن اقدام مىنماید و بدترین حالت ممکن وقتى است که فرد مؤمن رفتار دینى خود را به عنوان یک سنتمقدس و الهى انجام دهد زیرا کسى که به سنت عمل مىکند از صحنه بازى و از قلمرو اصول حاکم بر سیاست سکولار خارج شده است و چنین شخصى گرچه امروز به مسألهاى فردى نظیر حجاب که از اولّیات ضروریات دینى اوست، مىپردازد ولیکن این عمل نشان از تولد نوعى دیگر از زیست دارد. زندگى و حیاتى که سیاست سکولار، آن را نه رقیب و هماوردى رسمى، بلکه دشمنى غیرقابل تحمل مىداند. دختر مسلمان وقتى پوشش شخصى خود را در جامعهاى که برهنگى رسم مقبول آن است حفظ مىکند نشان مىدهد که با دین خود زندگى مىکند و دین اگر از زاویه ذهن و کنج کتاب و محدوده کلاس و محبس درس به صحنه زندگى گام گذارد، فرهنگ و تمدنى را به دنبال خود مىآورد که سیاست سکولار را تاب آن نیست، رفتار سازمانهاى رسمى و دولتى فرانسه با پوشش و حجاب دختران مسلمان که به محرومیت آنان از حضور در کلاسهاى درس منجر شد نمونهاى گویا از وحشت غرب از حضور ایمان در عرصه زندگى افراد است. عملکرد دولت فرانسه در این مسأله براى سیاست کشورى که خود را بنیانگذاز جدایى سیاست از دین مىداند ارزان تمام نمىشود و پرداخت این قیمت حاکى از شدت وحشت و مقدار عنادى است که این سیاست به ظاهر جداى از دیانت در باطن خود نسبت به دین دارد.
نگاه ترجمههاى سکولاریزم به مبانى و چهرههاى مختلف آن
پس از تبیین مبانى هستىشناختى و معرفتى سکولاریزم و چهره اجتماعى و سیاسى آن رمز دشوارى ترجمه این لغت به زبانهاى دینى بهتر برداشته مىشود. ترجمه این لغت در فارسى به «جدایى دین از سیاست» یا «جدا شدن دین از دنیا» ترجمه به یک لغت مترادف نیست و این ترجمه بیشتر به بُعد اجتماعىوسیاسىسکولاریزم،ناظراست.
ترجمه به «دنیوى» و «این جهانى» «اعتقاد به اصالت امور دنیوى» و «غیردین گرایى» ناظر به مبدأ هستى شناختى سکولاریزم است که با غفلت از غیب و حقیقتى که محیط بر عالم و آدم است تکون پیدا مىکند و ترجمه به «علمانیت» که در میان عرب زبانها رایج شده است متوجه مبدأ و منشأ معرفتى آن مىباشد و اندیشمندان عرب در این ترجمه نیز لغتى مترادف از براى سکولاریزم نیافتهاند بلکه اصطلاح جدیدى را وضع نمودهاند. علمانیت مصدر جعلى است و این لغت همانگونه که «شهید مطهرى» اشاره مىکند در لغت عرب پیشنه استعمال نداشته است و کسانى که این مصدر را براى ترجمه سکولاریزم جعل کردهاند قبل از جعل، تصرفى دیگر در لغت «علم» نمودهاند، زیرا مصدر جعلى «علمانیت» اگر از «علم» ساخته شده باشد و به معناى «علمىبودن» یا «علمى نمودن» است و علم در فرهنگ دینى هویتى عقلى و بیشتر از آن هویتى شهودى و دینى دارد و علمىبودن به این معنا هرگز نسبتى با سکولاریزم نمىتواند داشته باشد. علمى که با پرداختن به گزارههاى آزمونپذیر و دست شستن از گزارههاى متافیزیکى و ارزش زمینه پیدایش سیاست سکولار را فراهم مىآورد همان علمى است که از معناى پیشین خود خلع شده و ناظر به معنایى باشد که لفظ seience در قرن نوزدهم بعد از انصراف و یا تبدیل معانى قبلى خود پیدا کرد. بنابراین «علمانیت» معنایى بسیار نزدیک به سیانتیسم خواهد داشت و در این حال ترجمه سکولاریزم به «علمانیت» ترجمهاى است که بیشتر ناظر به مبناى معرفتى آن است. والحمدلله رب العالمین
پىنوشتها
1. جرجانى: تعریفات.
2. رساله درباره آزادى .صص 44 و 46.
3. همان مدرک.
4. به نقل از «بحران ایدئولوژى»، ص 254.
5. همان مدرک.