گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
بر اساس عقائد و نوع جهانبینی اسلامی، بین مواهب عالم و انسان علاقه غائی وجود دارد یعنی یک نوع شعور کلی در نوامیس عالم حکمفرماست که چیزی را برای چیز دیگر به وجود میآورد. (دندان برای جویدن) قرآن کریم بر این نکته تصریح دارد که مواهب و نعمتهای الهی برای انسان آفریده شده و این مواهب، مال انسان و حق اوست. مثلاً میفرماید:
خلق لکم ما فی الارض جمیعاً[i]
و لقد مکناکم فی الارض و جعلناکم فیها معایش قلیلاً ما تشکرون[ii]
از طرفی تفکر فلسفی نیز ما را به رابطه غائی این جاندارن و مواهب خلقت رهبری میکند یعنی نظامر خلقت نشان میدهد مثلاً مواد غذایی و انسان برای یکدیگر آفریده شدهاند.
بنابر این قانون خلقت و آفرینش مقدم بر قانون شرع قرار داده و البته هم قانون خلقت و هم قانون شرع از جانب خداوند است. و خداوند دومی را بر اولی مترتب ساخته است.
ذیحق مورد حق را خودش برای خودش به وجود آورده مثلاً فاعل درخت را برای خودش میکارد تا میوه دهد. رابطه شخص و میوه، رابطه فعل و فاعل است.
رابطه غایی موجد حق بالقوه است همه مردم چون مخلوق خدا هستند و فرزند زمین، حق به عهده زمین دارند. و کسی نمیتواند مانع استیفاء شود. این مرحله اول است و اینکه چگونه این حق استیفاء شود مرحله دوم است. در این مرحله است که تکلیف و حق ضمیمه هم میشوند. و حقوق در اثر انجام وظیفه فعلیت پیدا کرده و هر کس به حق اختصاصی خود میرسد.
حق زمین بر انسان: از آنجا که زمین به خودی خود محصول نمیدهد، لذا باید با عمل و عمران و احیاء آن را آماده کرد. نکته اساسی اینکه زمین به صورت متقابل حق بر عهده انسان داشته و باید مورد توجه قرار گیرد. علی (ع) میفرماید:
اتقوالله فی عباده و بلاده فانکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم[iii]
علی(ع) در این مورد میفرماید:
[iv]أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَةِ أَمْرِکُمْ وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِی لِی عَلَیْکُمْ فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لَا یَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَیْهِ وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَکِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَه
بر همین اساس پیامبر (ص) فرمود:
ملعون من القی کله علی الناس[v]
لازمه مبانی عقیدتی و جهانبینی اسلام واقعی بودن حق را به دست داده و تلازم حق و تکلیف بسیاری از حقوق را برای ما ثابت کرده و بسیاری از تکالیف را متقابلاً بر ذمه ما شامل میسازد. به عنوان مثال حق ضعفا یکی از حقوقی است که بر عهده ما بوده و ما در برابر آن مکلف هستیم. [البته به نظر میرسد، مفهوم ضعف و فقر نسبی بوده و هر فرد و جامعهای نسبت به فرد و جامعه متمکنتر از خود، فقیر و ضعیف محسوب خواهد بود.] بر همین اساس خداوند متعال در قرآن مجید در ارتباط با ویژگی نمازگزاران میفرماید:
«و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم» معارج/ 24و 25
با توجه به سخنان استاد مطهری، از مجموعه این گفتار چنین برمیآید که عدالت به معنای آن است که در روابط اجتماعی حقوق افراد را در اختیار خودشان قرار دهیم و در متعلق حق آنان دخالت یا تصرف بیجا ننمائیم. و به تعبیر استاد، آیتالله مصباح، اگر چه مفهومی اعتباری است، اما ریشههای حقیقی دارد و از ارتباط بین فعل و هدف انتزاع میشود.[vi]
به صورت کلی میتوان حقوق را به دو نوع حقوق قبل الاجتماع و حقوق بعد الاجتماع یا حقوق فردی و حقوق اجتماعی تقسیم کرد. حقوق فردی حقوقی است که به فرض عدم زندگی اجتماعی متصور است؛ مانند این که فرد در هر صورت حق دارد، از مواهب خدائی استفاده کند. اما حقوق اجتماعی، حقوقی است که افراد، متناسب با مسئولیت خود در اجتماع از آن بهرهمند میشوند. این بخش از سخنان علی (ع) شاهد بر این مسأله است که به نظر ایشان تنها کسی را که میتوان فرض نمود که در برابر حق، تکلیفی بر عهده آن نیاید، فقط خداوند است.
وَ لَوْ کَانَ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْرِیَ لَهُ وَ لَا یَجْرِیَ عَلَیْهِ لَکَانَ ذَلِکَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِی کُلِّ مَا جَرَتْ عَلَیْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَکِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِیدِ أَهْلُهُ ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَکَافَأُ فِی وُجُوهِهَا وَ یُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا یُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَه
[i]. بقره/29
[ii]. اعراف/10
[iii]. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 167 ص228
[iv]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج27 ص251، باب 13 حق الإمام على الرعیة و حق الرعیة على الإمام ..... ص : 242
[v]. تحف العقول عن آل الرسول ص 37 و روی عنه ص فی قصار هذه المعانی ..... ص : 35
[vi]. مصباح یزدی، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن ص44