گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
5. اوضاع و احوال مرزی
زندگی روزمره سه خصیصه دارد:
اول: در زندگی روزمره و حالت های عادی، نوعی همرنگی با جماعت در کار است
دوم: نوعی رضایت خاطر در زندگی روزمره وجود دارد.
سوم: نوعی خودفریبی در زندگی روزمره دیده می شود.
در حالت های عادی همه انسان ها شبیه هم به نظر می رسند حداکثر این که در ظاهر تفاوت هایی با یکدیگر دارند اما اگر با وجود حادثه ای زندگی روزمره دچار خلل شود انسان ها رفتارهای متفاوتی از یکدیگر نشان می دهند. به عنوان مثال به هنگام زلزله یک فریاد می زند، یکی فرار می کند و دیگری با وقار قدم برمی دارد. به این موقعیت ها اوضاع و احوال مرزی گفته می شود. در این اوضاع انسان خودش را بهتر می شناسد. (دغدغه اصلی اگزیستانسیالیست ها شناخت خود است نه دیگری). اگزیستانسیالیست واقعی از ورود به اقتحامات (وضعیت های مرزی) دلخوش می شود زیرا در آن وضع و حال فلز خودش بر خودش آشکار می شود.
در تعداد این وضعیت های مرزی در بین اگزیستانسیالیست ها اختلاف هست؛ بعضی یک وضعیت، بعضی دو تا پنج وضعیت قائلند، حتی آن ها که به یک وضعیت قائل اند در تعیین مصداق آن اختلاف دارند. (مثلا هایدگر می گفت وضعیت مرزی در مرگ اندیشی حاصل می شود).
نتیجه اول: اینکه شناخت فرد انسانی هم برای خود او وهم برای دیگران به صورت عادی امکان ندارد مگر این که او در وضعیت مرزی قرار بگیرد.
نتیجه دوم: چون غایت فلسفیدن، خودشناسی است پس توصیه می شود که از وقوع در مهالک و وضعیت های مرزی اجتناب نکنیم.
اما مقصود از این خودشناسی چیست؟ برخی آن را مطلوب لذاته دانسته اند اما برخی مثل داستایوسکی، آن را مطلوب لذاته نمی داند و می گوید خودشناسی خوب است چون بعد از آن ما می توانیم جواب این سوال را بدهیم که چه باید کرد؟
نقد
نمیتوان گفت یک موجود در حالت طبیعی قابل شناخت نیست و در حالت غیرعادی قابل شناخت است. بلکه باید گفت با تغییر حالات اوصاف جدیدی از او شناخته میشود. پس در هیچ حالتی نمیتوان ادعا کرد که حقیقت شیء شناخته میشود. رفتار انسان در حالت عادی حتی وقتی که نقش بازی میکند باز هم جزء ویژگیهای حقیقی اوست. میتوان گفت در موقعیتهای مرزی اوصافی از انسان شناخته میشود که در اوضاع دیگر هرگز شناخته نمیشود.
علاوه براین در موقعیتهای عادی هم ممکن است رفتارها یکسان باشد و ناظر هر همه را در یک دسته قرار بدهد اما خود اشخاص علاوه بر شباهت رفتارشان با دیگران، میدانند که با دیگران تفاوت دارند و خود را میشناسند.
6. نحوه ارتباط و ابلاغ پیام (رمان فلسفی)
هر فیلسوف غیر اگزیستانسیالیست آراء و نظرات فلسفی خود را به روش استدلالی و قیاسی بیان می کند.
اما روش فیلسوفان اگزیستانسیالیست غالبا بر اساس داستان نویسی و نمایشنامه نویسی است. (رمان تهوع نوشته ژانپل سارتر) چون از نظر آن ها پذیرش هرچیزی گزینشی است و توجیه عقلانی ندارد. بنابراین در شیوه تبلیغ خود همه هم آن ها بر تمثیل نگاری است. در این شیوه چیزی به باور شخص مقابل اضافه نمی شود بلکه پس از پایان همه استدلال ها (ترسیم وضعیت قهرمان داستان) جای گریز برای فرد وجود دارد. فایده این تصویرسازی این است که خواننده خود را به جای قهرمان داستان قرار می دهد و گزینش او را بهتر می فهمد.
کی یر کگور می گوید قواعد منطق صورت را همه قبول دارند یعنی آزادی مقدمات را بپذیری یا نپذیری اما اگر پذیرفتی ملزم به پذیرش نتیجه می شود. اما اگزیستانسیالیست های بعدی به قواعد صورت هم اقرار نداشتند.
یک حسن این روش این است که تاثیر نفسانی و تکوینی آن در انسان خیلی زیاد است. هر چند این تاثیر منطقی نیست و ناثیر روان شناختی است. استدلال به ذهن شخص متوسل می شود ولی داستان به کل وجود شخص.
نقد
در این که برخی مطالب را را با استدلال فلسفی نمیتوان بیان کرد یا با شیوه رمان بهتر می توان بیان کرد شکی نیست اما در منحصر کردن شیوه ابلاغ به رمان خدشه است. و نمیتوان گفت استدلال اصلا سودی ندارد.