گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
فمینیسم (Feminism) واژه ای فرانسوی است که به آنچه در قرن نوزدهم در امریکا، به عنوان «جنبش زنان» معروف بود، اطلاق میشود. این اصطلاح، که بیکم و کاست وارد سایر فرهنگها شده است، به مجموعه متنوعی از گروه ها اطلاق میشود که هر یک به نحوی در پیشبرد موقعیت زنان تلاش میکنند. امروزه نیز این جنبش همه فعالیتها و اقداماتی را که در همه زمینهها، با هدف پایان دادن به تابعیت و وابستگی زنان و رهایی آنان از بند اسارت و احیای حقوق آن ها تلاش میکنند، در بر میگیرد.
در تعریفی دیگر، گفته شده که «فمینیست» کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت خود، دچار تبعیض شدهاند و خواستها و نیازهای معیّنی دارند که نادیده گرفته شده و یا ارضا نگردیده است. اگر این نیازها ارضا شود، تغییرات بنیادین در نظام سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی رخ میدهد. و سرانجام، فمینیسم به «آئینی که طرفدار گسترش حقوق ونقش زن درجامعه است» تعریف شده است.
مطابق یکی از این تعاریف، فمینیسم، «آگاهی از سرکوب و استثمار زنان در جامعه، محل کار و خانواده، و اقدام آگاهانه برای تغییر این وضعیت است». تعریف دوم قدری واضحتر است: «آگاهی از اینکه جسم و تمایلات جنسی زنان با ایدئولوژی پدرسالاری کنترل میشود و آنها در خانواده، محیط کار و به طور کلی در اجتماع، تحت ستم هستند و استثمار میشوند و سپس، انجام اقداماتی برای دگرگون کردن وضعیت فعلی». طبق این تعریف ساده و نسبتا کلی، هر کس (اعم از زن و مرد) که جنسگرایی (اعمال تبعیض بر اساس جنسیت)، سلطه مردان و پدرسالاری را در جامعه تشخیص دهد و به نوعی علیه آن گام بردارد، فمینیست است.
روشن است که هر چند فمینیست ها امروزه توافق چندانی بر اصول و مبانی فکری و عقیدتی خود ندارند، اما در اوصاف و ویژگی های مزبور، اجمالاً این موضوع مورد اتفاق همه جنبش های فمینیستی است که هر حرکت، نهضت و قیامی که با هدف ارتقای اوضاع و شرایط زنان در جوامع گوناگون دنیا صورت گیرد، می توان بر آن رنگ و برچسب فمینیستی زد.
. مجلة بازتاب شماره 52 تیرماه 83 www.balagh.net
روشن است که اقتضائات یک جامعه، نوع بحثهای نظری آن را نیز معین میکند، اگر با این نگاه به پدیدة فمینیسم بنگریم، روشن میشود که ظهور چنین پدیدهای در جوامع غربی، نشان از ضعف فرهنگ و تمدن غربی و بیانگر اوج نارسایی فرهنگ و تمدن دست ساز بشری است. هر چند نمیتوان دقیقاً در میان فمینیستهای مشهور جهان، وفاق و اجماعی بر اصول، اهداف و مبانی این نهضت یافت، اما میتوان گفت که این نهضت ابتدا در جوامع غربی و سپس به تقلید از آن، در جوامع شرقی آثار و پیامدهای مثبت و منفی بسیاری از خود به جای گذاشته است. اگرچه این نهضت تاکنون به گرایش ها و نحله های متفاوتی تقسیم شده، اما پیش فرض و اصل مشترک همه آن ها، وجود تبعیض و بی عدالتیها و ظلمهای جنسی در نظام های خانوادگی غرب است و این فصل مشترک همه گرایش های فمینیستی در جهان معاصر میباشد.
از آنجا که مبانی اسلامی در همة بخشهای زندگی اجتماعی بر عدالت تأکید میورزد، لذا در صورتی که جوامع اسلامی به دستورات اسلامی پایبندی نشان دهند، دیگر فرصتی برای مطرح کردن فمینیزم در این جوامع نخواهد بود. چرا که اسلام از آن جهت که از جامعیت و مانعیت برخوردار است به تنهایی قادر خواهد بود تا تمامی مشکلات یک جامعه را حل کند. از اینروست که با مطالعة جامعة اسلامی با کمک گرفتن از مبانی دینی میتوان مشکلات آن را به آسانی حل نمود. هر فردی که آشنایی اجمالی با مبانی و تاریخ اسلام داشته باشد، در مییابد که یکی از خدمات اساسی اسلام، نجات زن از تاریکیها و بیعدالتی و ایصال آن به هدف و مقصود متعالی میباشد و همین امر خود پاسخ محکمی است در برابر کسانی که اسلام را زمینهساز تبعیضها و بیعدالتیها بین زن و مرد میدانند.
لذا باید به صراحت گفت که بر خلاف بسیاری از جوامع دیگر که مبانی فکری و اعتقادی آنها موجبات بسیاری از ظلمها نسبت به زن را فراهم کرده است، جامعة دینی چنین نبوده بلکه در نقطة مقابل اینگونه جوامع قرار میگیرد. و این از آنجاست که مبانی اعتقادی چنین جامعهای این نتایج مثبت را نیز به دنبال خواهد داشت.
به هر حال امروزه تلاش دانشمندان و نویسندگان مسلمان در عرصة فمینیزم نوعی فمینیزم به نام فمینزم اسلامی را به وجود آورده است. فعالان این عرصه را نیز میتوان به دو گروه تقسیم کرد؛ گروهی که فقط مسلمان هستند و نه تنها سخن جدیدی ندارند، بلکه به صورت منفعلانه سعی در تبلیغ مبانی فمینیستی غربی که با مبانی دینی سازگاری ندارد، دارند؛ و حداکثر این است که این پدیده را تحت شرایط در یک قالب دینی بررسی میکنند.
از این جا می توان نتیجه گرفت که پسوند «اسلامی» پس از نام «فمینیزم» قیدی چندان محدود کننده در محتوا نیست؛ یعنی اسلامی بودن فمینیزم به معنای آن نیست که این نحله فمینیستی همه آرمان ها و راهکارهای خود را از اسلام گرفته است، بلکه این قید نشان گر پی گیری اهداف فمینیستی در یک قالب و شکل خاص است. به عبارت دیگر، میتوان فمینیزم اسلامی را به شاخه ای از فمینیزم تفسیر کرد که آرمان های فمینیستی و راهکارهای موردنظر خود را با ادبیاتی کم و بیش دینی پی میگیرد نه آن که دین را پالایشگاه اندیشه بشری بداند.... آنها تحول در احکام شریعت را لازمه پویایی و پیشرفت میدانند و معتقدند که باید نگاه خود را از احکام شرعی به اهداف دینی معطوف بداریم و بر آن اساس به تفسیر مجدد آموزه ها و احکام دینی پرداخته و به تغییراتی وسیع در احکام تن دهیم.
و بر همین اساس نباید فمینیست ارائه شده توسط آنان را فمینیزم اسلامی نامید، چرا که مسلمان بودن یک نویسنده یا دانشمند سخن یا نوشتة او را اسلامی نخواهد کرد.
گروه دوم نیز میتواند به دو دسته تقسیم شود؛ دستة اول با آشنایی کامل با اسلام سعی دارند مشکلات و بیعدالتیهای موجود در مورد زنان و رابطة زن و مرد را بر اساس مبانی اسلام ناب ارائه دهند و قدمهایی نیز در این عرصه برداشتهاند. افرادی مانند شهید مطهری و آیتالله جوادی آملی را میتوان در این دسته جای داد. دستة دوم کسانی هستند که انگیزة دینی کردن این پدیده را دارند، اما به دلیل عدم آشنایی کامل و نداشتن تخصص در مبانی دینی راه به خطا رفتهاند.
اگر چه فمینیستهای اسلامی را به چند دسته تقسیم کردیم، اما میتوان وجه جمعی در میان آنها تصور کرد و آن اینکه اکثریت آنها به اهمیت و حفظ نظام خانواده تأکید دارند.
فمینیست های اسلامی برخلاف فمینیست های غربی که نهاد خانواده و مادری را ساخته نظام مردسالاری و برای تحکیم اقتدار خویش میدانند، بر حفظ کیان خانواده اصرار و به نقش زن در خانه به عنوان همسر و مادر توجه دارند و گاه از دیدگاه های لیبرالیستی به دلیل آن که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی می کنند، انتقاد مینمایند.
به همین دلیل مخالفت خود را با همجنس گرایی که به نظر آنان گرایشی افراطی به حساب میآید، اعلام کرده اند. در دیدگاه آنان نهاد خانواده و مادری در ذات خود مشکل زا نیست.
تذکر این نکته خالی از اهمیت نیست که اسلام در حفظ اشکال خانواده سکوت کرده و آنچه که به آن تأکید میکند، حفظ اساس خانواده است. و آیات و روایاتی هم که بر اهمیت خانواده تأکید میکنند، تنها بر همین نکته دلالت دارند.
حال سؤالی که مطرح میشود این است که به هر حال بین زن و مرد در اسلام تفاوتهایی گذاشته شده است و به نظر میرسد که مرد از امتیازات فراوانی برخوردار شده است.
پاسخهای متعددی به این سؤال داده شده است. برخی از این پاسخها انفعالی بوده و به نوعی سعی در توجیه این قوانین و احکام دارد و برخی پاسخها نیز پاسخی موردی و در برابر یک سؤال خاص است که هر دو دسته نا درست است.
بهترین و صحیحترین پاسخی که به نظر میرسد این است که ما به این نکته توجه داشته باشیم که احکام و قوانین اسلام در صدد تبیین و ارائة یک نظام کامل و جامع برای زندگی انسان است و از این رو لازم است تک تک قوانین آن در داخل یک نظام مورد مطالعه قرار گیرد. به عبارت دیگر اینکه ما قوانین اسلام را به صورت تکگزارههایی بیارتباط باهم مورد بررسی قرار دهیم، نه صحیح است و نه به نتیجة قابل قبولی دست خواهیم یافت.
ما برای تبیین این ادعا از نظریة مبادلة لوی اشتراوس بهره میگیریم.
لـوی استـروس مـردم شنـاس شهیـر فـرانسـوی و ارایه دهنـدة نظریة ساختگرایی برای محتـوای ساختهای اجتماعی, مضمون مبادله اجتماعی را پذیـرفته است و معتقـد است که هـر جـا سـاخت هست, ارتبـاط و انتقال هم هست و همه ایـن ارتباط و انتقالها به صورت مبادله است و اصول ایـن مبادلهها, مبادله پیام توسط ساخت زبان و مبادله زنان توسط ساخت خویشاوندی و مبادله کالا و خدمات تـوسط ساخت اقتصادی است.
لـوی استروس در باره مبادله اجتماعی یک تقسیـم بنـدی ارایه کرده است: مبادله محدود و مبادله عام. وقتـی یک مشتری با ارایه پـول به فروشنـده, از فـروشنـده کالا مـیگیـرد, ایـن چنیـن مبادلهای, مبادله محدود نامیده مـیشـود. مبادله محدود هدیه به ایـن صـورت است که مثلا شما به مناسبتی به دوست یا فامیلتان هدیه میدهید و او هم متقابلاً در مناسبتی دیگر به شما هدیه میدهد.
مبادله محدود زنان از نظر لـوی استروس عبارت است از مواردی که:
دو خـانـواده که هـر دو پسـر و دختـر آمـاده به ازدواج دارنـد, دخترشان را به عقـد پسر دیگری درآورنـد که پسر هر کـدام, داماد دیگری و دختر هر کدام, عروس دیگری مـیگردد. امری که در مناطقـی از کـردستـان شیـوه «زن به زن« نـامیـده مـی شود.
«مبادله عام« وقتـی وجـود دارد که گیرنـده زن, پیام, هـدیه و ... از شما, به طور مستقیـم ما به ازای آن را به شما ندهد بلکه او از شما بگیرد و خـودش به دیگری بدهد و شما هـم به ازای چیزی که به او دادهایـد, از شخص یا خانـواده دیگری ما به ازای آن را بگیرید. کارکرد و اثری که لـوی استروس برای مبادله عام, بـر شمرده است; عبارت است از گستـرش میـدان مبـادله و ایجـاد یک محیط اجتمـاعی بزرگ. به عنوان مثال, اگر دو خانـواده دختـران و پسران خـود را به عقد یکدیگر درآورند, شبکه خـویشاوندی آنها دارای دو خانواده مبـدأ خواهد بـود و بسیاری از مـوقعیتهای خـویشاوندی در افراد اندکی مصداق مییابد ولی اگر خانواده «الف» از خانـواده «ب» عروس بیاورد و دختـرش را به خانـواده «ج» بـدهـد و خـانـواده «ب» نیز از خانواده «ت» عروس بیاورد, خانـواده های «الف», «ب», «ت» و «ج» با یکدیگر خـویشاوند میشـوند. لوی استروس تحـریـم ازدواج بـا محـارم را بـر ایـن اسـاس تـوضیح مـیدهــد.
میتوان از مبادلة عام به مبادلة مستقیم، و از مبادلة غیر عام به مبادلة غیر مستقیم تعبیر کرد. مبادلة مستقیم با مبادلة غیرمستقیم این تفاوت را دارد که اولی قابل توافق برای حذف و دومی غیر قابل حذف است. به عبارت دیگر دو نفر دوست یا فامیل که برای همدیگر هدیه میبرند، میتوانند توافق کنند که این کار را نکنند یا هدیهای ارزانقیمت تهیه کننند. اما در مبادلة غیرمستقیم چنین توافقی امکان ندارد. و لذا معمولاً این امکان وجود ندارد که دادن شیربها توسط داماد و دادن جهیزیه توسط خانوادة عروس حذف شود. و یا اینکه این توافق بسیار مشکل و دستنایافتنی است.
زنان و مردان همچـون همه انسانها نیازمند به همکاری با یکـدیگر و مبادله خدمات و محبت و ... هستند و در همه جوامع مـوجـود نیز تبادل عواطف و خـدمات بیـن انسانها برقـرار بـوده و هست. بـرای مبادله خدمات بیـن زنان و مردان درون خانواده و نظام خویشاوندی دو فرض قابل تصور است: یا مبادله به صورت مستقیـم طراحی شـود و یا مبادله به صورت غیر مستقیم. آنچه در دیـن اسلام مورد سفارش و تأکیـد قرار گرفته است مبادله غیر مستقیـم خـدمات بیـن زنان و مردان درون نظام خـویشاوندی است. در اسلام سفارش زیادی در ارتباط با خدمت زن به مرد شـده و این خدمت در مسیر کسب رضای خداوند متعال تعریف شده است. و حتـی در روایتـی رســول اکرم(ص), جهاد بانـوان را خـوب شـوهـرداری کـردن معرفی کرده است. البته به شوهر نیز در باره حسـن سلوک با همسرش توصیه فراوان شده است. از سـوی دیگر, در اسلام حق مادر بسیار گـرامـی دانسته شـده است و هر چنـد احسان به والـدیـن ـ چه مادر و چه پـدر ـ پـس از بنـدگـی خـدا مطرح شـده است ولـی در روایتـی پیامبر اکرم(ص) در تـوصیه به کسـی که مـیخواست به والـدیـن خـود نیکـی کند ابتـدا فرمـودند به مادرت نیکی کـن و ایـن امر را سه بار مطرح کردند و در دفعه چهارم فرمـودند به پدرت نیکی کـن. در ایـن باره روایات دینـی فـراوان است و همه مـردم مسلمان با هـر سطح از آگاهـی به خـوبی به این دو نکته آگاهند. زیباتر اینکه ایـن دو مطلب در یک عبـارت در کنـار هـم از رسـول اکـرم(ص) نقل شـده است:
«قال رسـول الله(ص): اعظم الناس حقا علی المرأه زوجها و اعظم الناس حقـا علـی الـرجل امه.» پیامبـر اکـرم(ص) فـرمـود: بزرگترین مردم از لحاظ حق بـر زن, شـوهرش است و بزرگتریـن مردم از لحاظ حق بـر مـرد, مادرش است.» به عبارت دیگـر: نسبت به یک زن بیشترین حق را شـوهرش دارد و نسبت به یک مرد بیشتریـن حق را مادرش دارد و اگر انسانها بخـواهنـد حق دیگـران بـر خـود را به خـوبـی ایفا کننـد, یک زن بایـد بیشتریـن خـدمت و مراعات را به شـوهرش روا دارد و یک مرد بایـد بیشتریـن خـدمت و مراعات را به مادرش روا دارد.
اگر اندکی دقت کنیـم در هنجار اسلامی یک زن بیشتریـن خدمت را به یک مرد انجام مـیدهـد و در عوض بیشتریـن خـدمت را از مرد دیگری دریافت میکند و یک مبادله عادلانه و غیر مستقیـم محقق می شود. یک زن به مردی به نام شـوهر در افراد هـم نسل خـود خدمت می کند و از مردی به نام فرزنـد پسـر در افـراد غیر هـم نسل و در نسل بعد از خـود خدمت دریافت مـیکند. و همه آثار گفته شده برای مبادله غیر مستقیـم در ایـن مبـادله وجـود دارد.
علاوه بر این, باید بگـوییـم که اسلام در ایـن مبادله عادلانه غیر مستقیـم و دارای بستر اجتماعی پایداری بیـن زن و مرد, به دلایلی که در جای دیگر شرح داده شـده جانب زن را گرفته است. مثلا خـدمت زن به شوهر استحبابـی است و حق عظیـم شـوهر بر بانـو در مـوارد واجب بسیار محدود است ولـی حق عظیـم مادر بر پسر در همه مـوارد واجب است مگـر اینکه خلاف فـرمان خـدا و یا خـارج از تـوان پسـر باشد.
نکته دیگر اینکه شوهر در قبال حق بر زن دارای وظایف سنگیـن و گستـرده ای نسبت به او نیز است و در واقع زن غیر از مبادله غیر مستقیم با شوهر, به طـور مستقیـم نیز بر شـوهر حق دارد و خدمات دریافت میکند که ایفای ایـن خدمات تـوسط شوهر به او الزامی و واجب است نه مستحب مثل حق نفقه; ولی از آن سـوی مادر که دریافت کننده بزرگتریـن حق از پسر خـویـش است و آن هـم به طـور واجب و الزامـی است, وظیفه الزامـی در قبـال پسـرش بسیـار انــدک است: زایمان و مشـارکت در گذاردن نام نیک بـر او و ماننـد آن. زیـرا حضانت طفل بر پـدر واجب است و حتـی شیـر دادن فـرزنـد بـر مادر الزامـی نیست تـا چه رسـد به امـور دیگر.
پس روشن میشود که اگر دستورات و ارزشهای اسلامی در قالب یک نظام قرار گیرد بسیاری از تبعیضها که به ظاهر به عنوان بیعدالتی تلقی میشود، عین عدالت خواهد بود.
روشن است که نوع آفرینش که زن و مرد هر دو مخلوق خدا بوده و حیثیت و شرافت انسانی یکسانی دارند؛ اما همین تساوی در شرافت و حیثیت دستاویزی شده که برخی افراد ناآگاه یا مغرض منفعل شبهاتی را در زمینة حقوق زن در اسلام مطرح ساخته و این قوانین را ناعادلانه و مردسالارانه نشان دهند. حال سؤالی که مطرح میشود این است که منشأ این شبهه یا خطا چیست؟
در پاسخ باید گفت که منشأ این شبهه در خلط بین مفهوم تساوی و تشابه است. تساوی در معنای عدالت و توجه به اقتضائات دو جنس در قانونگذاری است. این در حالی است که تشابه تقسیم و وضع حقوق بدون در نظر گرفتن تفاوتهای روحی و جسمی است. به عبارت دیگر اینگونه افراد کمیت و کیفیت، و برابری و یکنواختی را به یک معنی به کار بردهاند. شهید مطهری در این زمینه میفرماید:
کمیت غیر از کیفیت است، برابری غیر از یکنواختی است. آنچه مسلم است این است که اسلام حقوق یکجور و یکنواختی برای زن و مرد قائل نشده است، ولی اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست. اسلام اصل مساوات انسانها را دربارة زن و مرد نیز رعایت کرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است.
اسلام زن را از لحاظ مقام انسانیت پایینتر از مرد نمیداند، لذا خداوند متعال میفرماید: «همة شما را از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود اوو قرار دادیم» در عین حال برای برآورده کردن نیازهای طبیعی تفاتهایی را در جسم و روح آنها قرار داده است که همین تفاوتها خود دلیلی بسیار روشن بر حکیم بودن خالق و حکیمانه بودن خلقت است. و البته روشن است که وجود تفاوت بین زن و مرد هیچگونه رجحان را در میان این دو موجود نسبت به همدیگر ثابت نمیکند. و آنچه که برخی را به خطا انداخته این است که تفاوت را به معنای نقص گرفتهاند. و این از آن جهت است که آنان ابتدا خلقت مرد را معیار کمال آفرینش قرار داده و سپس زن را با مرد مقایسه کرده و او را ناقص دیدهاند!
گروهی نیز چشم به این تفاوتها بسته و زن را موجود و مخلوقی عین مرد قلمداد کرده و در نتیجه هر گونه تفاوت در حقوق را به معنای بیعدالتی فرض کردهاند. این در حالی است که نگاه مجموعهای و نظاموار به دستورات اسلام، عدالت کامل را در حقوق زن و مرد نشان میدهد.
به عنوان مثال در نگاه اول به قواعد تقسیم ارث در اسلام اینگونه مینماید که مردان از سهم بیشتری برخوردار میشوند. اما با نگاه مجموعهای و نظاموار روشن میشود که بر اساس تکالیف و حقوق هر یک از زن و مرد، این بهترین قانونی است که قابل اجراست. یعنی یک زن بدون اینکه مسئولیت اقتصادی و تأمین معاش خانوادهای را به عهده بگیرد، نصف یک مرد ارث میبرد و در عین حال در صورت شوهردار بودن مهریه نیز به او تعلق میگیرد. به صورتی که با نگاه ابتدایی به نظر میرسد که این قانون به نفع زن بوده و ناعادلانه است. چرا که مرد با دو برابر همان ارثی که به زن رسیده لازم است که نفقة خانوادة خود را نیز تأمین کرده و در مواردی به پدر یا مادر خود نیز رسیدگی کند. که باز این اشکال یعنی برخورداری بیشتر زن به اینصورت قابل حل است که چون نظام حقوقی اسلام اولویت را در عدم اشتغال زن به فعالیتهای اقتصادی میداند، لذا خواسته است که با این برخورداری بیشتر برخی نیازهای اقتصادی زن را تأمین کرده و در عین حال عزت او را نیز در برابر شوهر حفظ کند. از همین جاست که روشن میشود؛ عدالت اسلامی یک اصل محوری بوده و بر تمام دایره تکوین و تشریع حاکم است.
در این مقال اندک ما فمینیزم و فمینیست را تعریف کرده و سعی کردیم نظر اسلام در مورد این پدیدة اجتماعی را نشان دهیم. خاطر نشان کردیم که اگر فمینیزم به معنای دفاع از حقوق زن و عدالت در برخورداری از فرصتها برای زن و مرد باشد، نه تنها اسلام آن را رد نمیکند، بلکه مورد تأیید و دفاع اسلام نیز خواهد بود. در عین حال یادآور شدیم که بسیاری از حرکتهایی که به نام فمینیزم مطرح میشود افراطی یا تفریطی بوده و خود زمینهساز بسیاری از مشکلات اجتماعی برای زنان بوده و آنها را هر چه بیشتر به سوی بردگی به ویژه بردگی جنسی کشانده است.
در بیان نظر اسلام در مورد زن بیان کردیم که بسیاری از انحرافات فکری در این زمینه از آنجا ناشی میشود که دستورات اسلام را نه در قالب یک نظام حقوقی بلکه به صورت تکگزارههایی جدا از هم مورد بررسی قرار داده میشود. این در حالی است که نگاه نظاموار و سیستمی به این دستورات بسیاری از مشکلات را حل خواهد کرد. ما در این مسیر از نظریة مبادلة لوی استراوس استفاده کردیم. و روشن ساختیم که نظام حقوقی اسلام نه تنها زن را از حق خود محروم نکرده و مرد را بر او ترجیح نمیدهد، بلکه در برخی موارد زن را از حقوق بیشتری بهرهمند ساخته که این نیز عین عدالت است که به بررسی آن پرداختیم.