گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
بسمه تعالی
یکی از اهداف ایجاد این وبلاگ، آن بود که برخی از کارهای مربوط به دوره آموزشی دوستان گروه جامعه شناسی، از قبیل مقالات، ترجمه ها و گزارشهایی از کتب مورد مطالعه، در آن قرار گیرد تا مورد استفاده تمام دوستان گروه و احیانا دیگر بازدیدکنندگان این وبلاگ نیز قرار گیرد. در این راستا گزارشی از کتاب «انسان اجتماعی» دارندورف را به همه دوستان و خصوصا استاد گرامی جناب آقای دکتر رضایی تقدیم می دارم، که می توانید آن را در ادامه مطلب مطالعه نمائید.
گزارشی از یک کتاب:
«انسان اجتماعی: جستاری در باب تاریخچه، معنا و نقد مقوله نقش اجتماعی»؛
تألیف رالف دارندورف؛ ترجمه غلامرضا خدیوی، نشر آگه.
دارندورف در آغاز این اثر، به پارادوکسی که میان برخی مفاهیم در اصطلاح عرفی و علمی وجود دارد اشاره نموده، و در این راستا به برخی مفاهیم که در حوزه علوم اجتماعی مطرح هستند اشاره می کند. او به تقابلی که میان انسان عرفی (انسان تجربه های روزمره) و انسان حوزه های مختلف علوم اجتماعی وجود دارد می پردازد، از جمله:
ـ انسان اقتصادی، که انسانی است کاملا مطلع و دقیقا عاقل و محاسبه گر؛
ـ انسان روان شناسی، که انسانِ انگیزه های ژرف و ناپیداست؛
و سرانجام، انسان جامعه شناسی یا اجتماعی که موضوع نوشتار حاضر است. و در سراسر این کتاب تلاش می شود تا این نکته روشن شود که چه رابطه ای بین انسان تجربه های روزمره و انسان شفاف قابل رؤیت علوم اجتماعی وجود دارد؟ و آیا باید از این انسان انتزاعی و ساختگی در مقابل انسان واقعی دفاع کرد؟
دارندورف بارها به این موضوع اشاره می کند که عناصر تحلیل های جامعه شناسی را باید در مفهوم انسان اجتماعی به عنوان نقطه تلاقی دو واقعیت فرد و جامعه جستجو کرد. او می گوید: «سخن گفتن از گروه، نقطه ثقل تحلیل جامعه شناسی را به طور کلی به خارج از محدوده فرد منتقل می کند و سخن گفتن از شخصیت اجتماعی، آن را دقیقاً به فرد محدود می سازد. اما باید در پی یافتن مقوله بنیادینی بود که در آن فرد و جامعه همزمان تجلی یابند». و این انسان اجتماعی است که در نقطه تلاقی فرد و جامعه قرار گرفته است؛ یعنی انسانی که حامل نقش های اجتماعی از پیش شکل یافته است. پس این، نقش است که می تواند عنصر تحلیل اجتماعی باشد و فرد در حقیقت همان نقش هائی است که در جامعه ایفا می کند؛ و موضوع جامعه شناسی هم کشف ساختار نقش های اجتماعی است.
دارندورف می گوید فرد و جامعه توسط یکدیگر به ظهور می رسند، بدین صورت که فرد به عنوان حامل اوصاف و شیوه های رفتاری از پیش شکل یافته اجتماعی ظاهر می شود. او، جامعه را واقعیتی آزارنده می نامد زیرا فرد را از آن گریزی نیست؛ این جامعه است که به فرد، شکل و تشخص می بخشد و او را از فردیت ویژه اش جدا ساخته و به موجودی کلی و بیگانه تبدیل می نماید. همانگونه که یک بازیگر صحنه تئاتر، وقتی نقاب نقش خود را به چهره می گذارد شخصیتی غیر از آن چه هست می یابد و فقط زمانی که آن نقاب را به کناری می نهد «خود خویش» است.
البته انسان اجتماعی، چیزی بیش از یک استعاره محض و توخالی است؛ در حالی که غیر واقعی بودن رخدادها برای بازی تئاتر، سازنده است، در حوزه اجتماعی، چنین فرضی یک سوء تفاهم بزرگ خواهد بود؛ انسان اجتماعی و فرد تام و تمام تجربه های روزمره رابطه ای نامتعادل، خطرناک و متضاد نسبت به یکدیگر دارند که نه می توان آن را انکار کرد و نه می توان آن را عامیانه ساخت.
برای هر وضعیتی که یک فرد می تواند در آن قرار بگیرد، جامعه ایستارها و رفتارهائی را تعیین کرده است که حامل چنین وضعیت هائی خود را در مقابل آن ها می یابد و بایستی نسبت به آنها موضع گیری کند. اگر انتظارات جامعه را بپذیرد فردیت خود را از دست می دهد اما در عوض تأیید جامعه را کسب می کند؛ و اگر خلاف این انتظارات عمل نماید علی رغم حفظ استقلال انتزاعی خود، غضب و مقاومت های تلخ جامعه را به جان می خرد. و انسان اجتماعی دقیقاً در چنین نقطه ای که محل تلاقی فرد و جامعه می باشد متولد می گردد؛ که از این نقطه با عنون «نقش» یاد می شود.
برای هر وضعیت اجتماعی یک نقش اجتماعی وجود دارد؛ زمانی که فرد وضعیت های اجتماعی را اشغال می کند در حقیقت تبدیل به شخصیت نمایشی می شود که جامعه آن را نوشته است. نقش ها دو دسته هستند: دسته ای مربوط به رفتار حاملان این وضعیت ها (رفتار نقشی)؛ و دسته ای دیگر مربوط به ظاهر و کاراکتر (صفات نقشی).
دارندورف برای نقش اجتماعی سه مشخصه ذکر می کند:
1. نقش های اجتماعی همانند وضعیت ها، مجموعه ای از دستورالعمل های رفتاری شبه واقعی هستند که نسبت به فرد کاملا مستقل می باشند.
2. محتوای خاص آنها نه توسط فردی خاص، که توسط جامعه تعیین و یا تغییر داده می شود.
3. انتظارات رفتاری نقش در برابر فرد با تضمین هائی ظاهر می شوند و فرد نمی تواند به راحتی خود را از الزام آنها برهاند.
دارندورف در بحث ضمانت های اجرائی، معتقد است که ربط فرد و جامعه (از طریق نقش اجتماعی) فرد را به دنیای قانون و اخلاق نیز مرتبط می سازد؛ افراد نقش خود را به این دلیل ایفا می کنند که قانون و اخلاق، آن ها را بدان مجبور می کنند. او انتظارات اجتماعی نقش را به سه دسته: انتظارات اجباری، ایجابی و اختیاری تقسیم می کند، که دو دسته نخست از الزام بیشتری برخوردار بوده و ضمانت اجرای آن ها مجازات های قانونی است که جامعه در نظر می گیرد؛ اما کسی که انتظارات اختیاری را به جا می آورد بیش از هر چیز به ضمانت های اجرائی مثبت (پاداش) امیدوار است.
دارندورف درباره متولی تعیین و تعریف نقش اجتماعی، و مراقبت و نظارت بر آن، به مقوله گروه های مرجع اشاره می کند و معتقد است که با این رویکرد در مبحث نقش اجتماعی، سؤال در مورد ذات یا ماهیت جامعه، به سؤالی در مورد نحوه تعیین انتظارات مربوط به وضعیت هائی که گروهی مرجع جایگاه و چگونگی ضمانت اجرای آن ها را تعیین می کنند تبدیل می شود. از آن جا که هر گروهی می کوشد تا شکل بسیاری از نقش ها را تعیین کند، هر نقشی می تواند نتیجه تأثیر گروه های بسیاری باشد. و بدین ترتیب می توان بسیاری از تعارضات بین نقش ها را تحلیل نمود.
دارندورف معتقد است که: «یکی از ساز و کارهای بنیادین فرآیندهای اجتماعی، حل مسئله انتساب وضعیت ها و افراد به یکدیگر است». البته این فرآیند انتساب و اسناد وضعیت ها نمی تواند تجربه ای با دقت ریاضی باشد. برخی از نقش ها، «محول» هستند یعنی بدون خواست افراد به آنها محول می شود؛ اما بسیاری نیز «اکتسابی» هستند و با تلاش افراد به دست می آیند. که در این موارد نیز انتخاب فرد، تنها عامل احراز یک موقعیت نمی باشد. همچنین باید دانست که وضعیت های اجتماعی، هدیه جامعه به فرد نیستند و در تمام وضعیت ها جامعه از فرد انتظاراتی خواهد داشت. فقط زمانی که فرد، دستور العمل های موجود در جامعه را که خارج از وی وجود دارد در خود پذیرفته و به عامل تعیین کننده کردارهایش تبدیل سازد با جامعه ارتباط یافته و به عنوان انسان اجتماعی تولد دوباره می یابد. از دیدگاه جامعه شناسی، آموزش انتظارات مربوط به نقش، فرایندی است که در آن، انسان از یک سو، از خود بیگانه گشته و تبدیل به انسان اجتماعی می شود و از سوی دیگر، این فرایند راه را برای ورود فرد به جامعه باز کرده و معنا و اهمیت آن را برای او می آفریند. در جامعه شناسی انسان بدون نقش موجودی است که وجود ندارد، و فرآیند جامعه پذیری همیشه فرایند «فردزدائی» است.
سخن آخر آن که ما نمی توانیم انسان اجتماعی را به فردی خاص تبدیل کنیم که همکار، دوست یا پدر ماست؛ اما با وجود این، او چیزی بیش از یک «تحفه نمایشگاهی» است؛ با معیار انسان اجتماعی است که دنیای ما و همان دوست، همکار یا پدر برای ما قابل فهم خواهند بود.
«انسان اجتماعی در دنیایی زندگی می کند که مغایر با دنیای تجربیات ملموس ماست اما تشابهات قابل تأملی با آن دارد».
تهیه و تنظیم از: حمید فاضل قانع