سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
[ و در گفتارى فرموده است که : ] و بر آنان والیى فرمانروا شد که کار را بر پاداشت و استقامت ورزید تا دین برقرار گردید . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

فوکو با هر گونه‌نظریه‌پردازی جهان شمول مخالف است. او از قالب‌های کلی‌گرای تحلیل دوری می‌جوید و ناقد هر گونه نظام‌گرایی است. فوکو در طرح مفهوم تبارشناسی،

لوی اشتراوس، لاکان، دریدا، فوکو، الوز و لیوتار آثار مهمی در مورد ساختارگرایی و پساساختارگرایی نوشته‌اند. پساساختارگرایانی همچون فوکو، بر آن‌اند تا مفاهیمی را که به کمک‌شان تا کنون انسان را شناخته‌ایم به نابودی کشان‌اند.

فوکو با هر گونه‌نظریه‌پردازی جهان شمول مخالف است. او از قالب‌های کلی‌گرای تحلیل دوری می‌جوید و ناقد هر گونه نظام‌گرایی است. فوکو در طرح مفهوم تبارشناسی، آشکارا خود را وام‌دار نیچه ساخته است. نیچه در اثر خود با عنوان تباشناسی اخلاق، سعی کرده است با جدا کردن زمان حال از گذشته، از زمان حال سلب اعتبار کند. فوکو نیز میان حال و گذشته گسست می‌اندازد و با آشکار کردن ماهیت بیگانه گذشته،‌ به زمان حال مفهومی نسبی می‌دهد و آن را زیر سؤال می‌برد.

 

فوکو با توسل به شیوه انتقادی نیچه، از طریق ارائه مفهوم تمایز، الگوی غایت‌شناسی هگل را رد می‌کند. او در سراسر زندگی خود به تمامی مسائلی که خرد نادیده‌شان می‌گیرد،‌ علاقمند بود:‌ مسائلی نظیر دیوانگی، شانس و ناپیوستگی. کار فوکو، بسیار وام دار نیچه است. بسیاری از درون‌مایه‌هایی که در پساساختارگرایی دوباره نمایان شده‌اند، همچون نسبی‌گرایی و رابطه میان دانش و قدرت را می‌توان د رآثار نیچه یافت.

عقلانیت تکنیکی

اندیشه بورژوازی بر این ایده تاکید می‌کند که سوبژه موجودی خود‌آگاه است که ابزارها و اهداف را محاسبه می‌کند. سوبژه موجودی عقلانی، مستقل و قادر به ابتکار است. وبر بر این اعتقاد بود که کنش یا اقدام بر حسب اهداف و ابزارهایش می‌تواند عقلانی باشد. در سازمان بروکراتیک غیر شخصی، عقل به شاکله عقلانیت علمی در آمد. هدف عقلانیت علمی، کسب سیطره و فرادستی بر محیط فیزیکی و اجتماعی است. عقلانیت علمی تمرکز بر ابزارها دارد نه بر اهداف. عقل ابزاری قادر نیست چیزی درباره نحوه سازماندهی زندگی به ما بگوید.

 

از این جهت فوکو ترس و بیم نیچه و وبر را تکرار می‌کند:‌ علم پرده از اسطوره‌ها یا افسانه‌ها در جهان بر‌افکند؛ اما علم خود یک اسطوره است که باید کنار زده شود. ابزارها را می‌توان بر حسب بازده یا کارآمدی محاسبه کرد، اما تعیین اهداف و ارزش‌ها دشوار است.

فعالیت جنسی و قدرت

یکی از مباحث مهم فوکو در کتاب تاریخ فعالیت جنسی ( ج1 ) این است که فعالیت جنسی، بیشتر یک محصول مثبت است تا اینکه قدرت، عبارت از سرکوب همیشگی فعالیت جنسی باشد. بر اساس فرضیه سرکوبگر،‌ زهد یا پارسایی و انضباط کاری جامعه بورژوازی نیازمند سرکوب فعالیت جنسی است. فوکو در کتاب تاریخ فعالیت جنسی با حمله به این موضوع فرویدی- مارکسیستی مدعی است که دقیقا طی این دوره بود که یک انفجار تمام عیار گفتمان‌های مربوط به فعالیت جنسی در نظریه‌ها و پراکتیک‌های پزشکی، روان‌پزشکی و آموزشی روی داد. مخالفت اصلی فوکو با این فرضیه سرکوبگر ناشی از تکیه آن بر برداشت منفی از قدرت به عنوان منع و محدود سازی است. در مقابل این فوکو مدعی است که قدرت از قرن نوزدهم به بعد به طور فزاینده‌ای وجه مثبت و مولد پیدا کرد.

قدرت و دانش

در ساختارگرایی همه روابط به گونه زبانی، نمادین و گفتمانی مد نظر بودند. بعد از مدتی به نظر رسید که چنین مدل زبان شناختی‌ای محدود است و برخی نظریه‌پردازان به طور فزاینده‌ای، علاقمند به قدرت شدند. نوشته‌های فوکو، نمونه‌ای از این تمایل است. وی از تعیین زبان‌شناختی به این نظریه که افراد توسط روابط قدرت شکل گرفته‌اند و اینکه قدرت،‌ اصل نهایی واقعیت اجتماعی است، تغییر موضع داد.

 

این‌گونه تصور می‌شود که قدرت وجود حاکمی را فرض می‌گیرد که نقش او ایجاد ممنوعیت است. نه گفتن نشانه داشتن قدرت است؛‌ بنابراین تصور می‌شود که به چالش کشیدن قدرت،‌ می‌تواند دقیقا به عنوان تجاوز و هنجار شکنی ظاهر شود. این نظریه‌ای است که فوکو در اوایل کارش پذیرفت اما متوجه شد که مسئله قدرت نیازمند بازسازی است. او یک مفهوم منفی و ارزشی از قدرت را با یک مفهوم راهبردی و تکنیکی، جایگزین کرد: قدرت مدرن از طریق ساختن و پرداختن ظرفیت‌های جدید و روش‌های جدید فعالیت، عمل می‌کند. اعمال قدرت موجب می‌شود ابژه‌های جدید دانش به وجود آیند. بر عکس، دانش اثرات قدرت را بر می‌انگیزد. ممکن نیست قدرت بدون دانش اعمال شود و غیر ممکن است دانش موجب پیدایش قدرت نشود.

نقد فوکو بر مارکسیسم

تئوری‌های کلی و تمامیت خواه مارکسیسم و روان‌کاوی و مباحثی که تلاش می‌کنند که دراصطلاحات کلی بیندیشند، مانعی در راه حقیقت به شمار می‌روند.

 

بخش عمده تحلیل‌های مارکس از ساختار سرمایه تحت سلطه مفاهیمی است که او از چارچوب اقتصاد ریکاردو گرفته است؛ بنابراین مارکسم از فضای معرفت شناختی استقرار یافته توسط ریکاردو رها نبود.

 

فوکو عمیقا مخالف مفهوم مارکسیستی ایدئولوژی است. او می‌گوید که استفاده از آن به سه دلیل مشکل است؛ اول اینکه همیشه در مخالفت واقعی با چیزهای دیگری قرار می‌گیرد که فرض شده است که به عنوان حقیقت تلقی می‌شوند؛ دوم اینکه، تحلیل‌هایی که ایدئولوژی را مقدم می‌شمارند،‌ غیر قابل قبول است؛ سوم اینکه،‌ایدئولوژی نسبت به چیزی که به عنوان پایه و عامل مؤثر اقتصادی‌اش عمل می‌کند، در یک موقعیت ثانویه قرار می‌گیرد.

«تلخیصی از کتاب پساساختارگرایی و پسامدرنیسم، مادن ساراپ،‌ فصل سوم»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 نوشته شده توسط سید محمد جعفری در پنج شنبه 86/3/3 و ساعت 10:54 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

گروه 4جامعه‏شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
مدیر وبلاگ : زاهدی‏پور[165]
نویسندگان وبلاگ :
قاسم ابراهیمی پور (@)[60]

محمدقدیر دانش[8]
حمید فاضل قانع
حمید فاضل قانع (@)[14]

عوضعلی سعادت (@)[5]

عبدالله دانش (@)[19]

محمد علی نظری[8]
سید محمد جعفری (@)[4]

امان الله فصیحی[8]
محسن طوسی[6]
سلمانعلی رحیمی[8]


آمار وبلاگ
بازدید امروز: 86
بازدید دیروز: 16
مجموع بازدیدها: 211577
جستجو در صفحه

خبر نامه