گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
فوکووعلوم اجتماعی
فوکوباهرگونه نظریه پردازی جهان شمول وکل گرامخالف است.فوکودرطرح مفهوم تبارشناسی وامدارنیچه است.اوتوالی اجتناب ناپذیرتاریخ راانکارومیان حال وگذشته گسست می اندازد.تحلیل تبارشناختی ازچندجهت باقالبهای سنتی تحلیل تاریخی متفاوت است.تاریخ سنتی کل گراحوادث تاریخی رادرقالب نظامهای تشریحی وروندهای خطی توضیح می دهدوازلحظات سرنوشت ساز وچهره های برجستهءتاریخی تجلیل می کندوبه دنبال اسنادومدارک آغازین میگردد،درحالیکه تحلیل تبار شناختی رخداد هارا منحصر به فرد دانسته و به جای حوادث بزرگ به حوادث جزئی و فراموش شده که کسی تاکنون اهمیتی برای انها قائل نشده میپردازد .اومیگوید که دانش های سرکوب شدهوسلب صلاحیت شده قرارگرفته درپایین هرم،قیام کرده اند.
منظورفوکوازاصطلاح تبارشناسی تلفیق دانش
علمی و تجارب بومی است که میتوان به مدد آن ازمبارزات نوعی دانش تاریخی بنیان گذاشت وازاین دانش به نحوتاکتیکی برای امروزبهره برد.تبارشناسی نوعی نقد است.دراینجاسعی می شودکه کثرت عوامل درپس حوادث وسستی قالبهای تاریخی فاش گردد.
خردوخردگریزی
فوکودرسراسرزندگی خودبه مسائلی که خردآنهارانادیده میگیردعلاقه مندبود:مسائلی ماننددیوانگی،شانس وناپیوستگی.اوبرای ادبیات هنجارگریزارزش قائل بود،چون محدودیت های دیگراشکال گفتمان راازبین می برد. فوکودراولین اثرخود"دیوانگی وتمدن"توضیح می دهدکه چگونه درقرن هفدهم مسائلی چون دیوانگی ،فقر،بیکاری وناتوانی مشکلات اجتماعی محسوب می شدند که حل شان درحوزهءمسئولیت دولت بود.اوتیمارستان رازندان اخلاقی بزرگ میداند که به مراتب ازحبس های وحشیانهءپیشین سرکوب گرانه تراست،زیراکه این نوع حبس بیشتربرروح وذهن اواثرمی گذاردتاصرفابرجسم.بشرازغل وزنجیرفیزیکی رهاشده امااین زنجیرجای خودرابه پایبندهای ذهنی داده است.یکی ازمضامین اصلی کتاب فوکوچگونگی جایگزینی درونی سازی به جای خشونت ظاهری است.اوپیدایش تیمارستان راتمثیلی ازپیدایش ذهن گرایی وآیهءنحس وجدان مدرن می داند.
مضمون اکثرکتابهای فوکو روندمدرنیزه شدن است.دومین اثرمهم فوکو پیدایش درمانگاه است.کتابهای بعدی او"نظم درامور"و"دیرینه شناسی "است.این کتابهاعمدتا به موضوع ساختارگفتمانهای علمی می پردازند.اواین پرسش رامطرح می کند که کدام زنجیرهءقوانین اجازه میدهد که جملات خاصی ساخته شوند؟ به اعتقاداودرمقاطعی دربعضی دانشهای ویژه دگرگونی واستحاله های ناگهانی روی میدهدونوع کاملاجدیدی ازگفتارباب می شود.درگفتمان،قوانین کاملاجدیدی وجود دارند که نه تمیزسره ازناسره بلکه جدایی علم ازغیرعلم راممکن می سازد.
فوکودراثربعدی خودکه به قدرت ودانش می پردازدبه سخن گفتن ازدستگاههاتما یل بیشتری نشان میدهد.دستگاههاشامل استراتژی روابط نیروهای است که حامی انواع دانش اندوخودنیزموردحمایت این دانشها هستند.
چالش برسرمعنی
ماچگونه یک متن رامی خوانیم؟فوکودرقالب یک پرونده به طرح موضوع نبردگفتمانهاازطریق گفتمانهامی پردازد.اونشان می دهد که چگونه علوم مختلف مسیرورود خودرابه رویه های قضایی باز می کند.سپس اوبه نحوه ءشکلگیری وتدوین دانشهای خاصی چون پزشکی وروان پزشکی می پردازد.
شاهکارفوکو"انتظام وتنبیه "براین موضوع متمرکزمی شود که تحت کنترل قراردادن مردم ازاینکه آنهارادرمعرض کیفرعبرت آمیزقراردهیم اثرگذاری وتناسب بیشتری دارد.درگذشته مجازات برای بازسازی قوانین نقض شده بود نه اصلاح مجرم.اماامروزه قدرت انتظامی وجوددارد که ناظربودن هرزندانی رانسبت به خودش درونی می کندوقدرت باحداقل هزینه اعمال میشود.فوکوجامعهءامروزی راجامعهءسراسربین توصیف می کندوآن رامانند زندانی میداندکه هیچ زندانی مطمئن نیست که ازبرج نظارت مرکزی روءیت نمی شودودرنتیجه زندانی به نظارت پلیسی رفتارخود مشغول می شود.اوجامعهءسراسربین راماشینی می داندکه همه درآن گرفتارآمدهوکسی چیزی نمی داند.
عقلانیت تکنیکی
اندیشهءبورژوازی براین ایده تاکیدداردکه سوبژه موجودی خودآگاه ،عقلانی،مستقل وقدربه ابتکار است.وبرمعتقدبودکه کنش برحسب اهداف وابزارهایش میتواندعقلانی باشد.درسازمانهای بوروکراتیک غیرشخصی ،عقل به شاکلۀ عقلانیت علمی درآمد.هدف عقلانیت علمی کسب سیطره وفرادستی برمحیط فیزیکی واجتماعی است.وبربه تبع نیچه استدلال کردکه تمرکزعقلانیت علمی برابزارهااست نه اهداف.ازاین روفوکوترس وبیم نیچه ووبرراتکرارمی کند که علم پرده ازاسطوره ها یاافسانه هادرجهان برمی افکند اماعلم خودیک اسطوره است که بایدکنارزده شود.ازنظروبرومکتب فرانکفورت اشکال اجتماعی تولیدشده به وسیلۀ عقلانیت ابزاری ازطریق مهندسی اجتماعی ودستکاری روان شناختی تهدیدبنیان براندازتری ازسرکوب طبقه ،برای آزادی انسان ایجاد می کند.
قدرت ودانش
در ساختار گرایی همۀروابط به گونه ی زبانی، نمادین وگفتمانی مدنظربوده اند بعداز مدتی به نظر میرسید که چنین مدل زبان شناختی ای محدوداست وبرخی نظریه پردازان بطورفزایندۀ علاقه مندبه قدرت شدند.نوشته های فوکو نمونه ای ازاین تمایل هستند.اوسپس
به موضوع زبان وشکلگیری سوبژه در گفتمان،متمرکزشد.درکارهای بعدی تاکیدکردکه قدرت اصل نهایی واقعیت اجتماعی است.فوکومفهوم منفی وارزشی راازقدرت بایک مفهوم راهبردی وتکنیکی جایگزین کرد.قدرت فقط یک سرمایه نیست که قابل اکتساب باشد بلکه خصوصیت یک شبکه رادارد.نظریۀ فوکودیدگاه مارکسیستی ستیزبین یک طبقۀ حاکم ویک طبقۀ تحت سلطه رابه چالش می کشد.اوبیان می کند که سازوکارهای قدرت توسط بورژوازی اختراع نشده اند بلکه توسط آنهامورد سوءاستفاده قرارگرفتند.ازنظراواعمال قدرت بدون دانش ممکن نیست،چنانچه غیرممکن است دانش موجب پیدایش قدرت نشود.روابط پیچیدۀ قدرت درتمام عرصه های زندگی ماحاکم است.فوکو عصرروشنگری راجز یک رودادگذرادرتاریخ مدرن اندیشه ها نمیداندوبااتخاذ دیدگاه تبارشناسانه همۀ ادعاهای حقیقت مداررابه عنوان محصولات ارادۀ معطوف به قدرت فراگیردرزبان،گفتمان یابازنمایش تلقی می کند.
فوکووآلتوسر
میان فوکووآلتوسرشباهتهایی وجوددارد نظام سراسربین اومانندبحث ایدئولوژی آلتوسراست.شباهت دیگررویکرد ضداومانیستی آنهااست.آلتوسراومانیسم رادارای خصیصۀ ایدئولوژیک می داند.شباهت دیگرتاکید هردوبرضرورت کاربردتئوریهای ضداومانیستی قطعی برای خواندن متون است.ازنظرفوکودرعلوم انسانی انسان سوبژه است وهم ابژه.
نقدفوکوبرمارکسیسم
فوکوتئوریهای کلی وتمامت خواه راردکرده وآنها را مانعی برای رسیدن به حقیقت میداند .اوبرمفهوم مارکسیستی دولت وجنبش انقلابی نیزانتقادمی کند ومیگویدجنبش انقلابی که تشکیلات دولت راتصرف میکند برای به کارانداختن آن باید ازمتخصصین بورژوازی استفاده کند.ازمظراوقدرت درتشکیلات دولت استقرارنیافته بلکه درجامعه پخش است.فوکو به سه دلیل عمیقامخالف مفهوم مارکسیستی ایدئولوژی است:
اول اینکه همیشه درمخالفت واقعی باچیزهای دیگری قرارمیگیرد که حقیقت بودن آنها مفروض است.
دوم اینکه تحلیلهایی که ایدئولوژی رامقدم میشمارند همواره یک سوبژۀ بشری رافرض میکنند که توسط فلاسفۀ قدیمی فراهم آمده است.
سوم اینکه ایدئولوژی نسبت به پایه وعامل اقتصادی اش دریک موقعیت ثانویه قرارمیگیرد.
فوکوبامفهوم سرکوب نیز برخوردانتقادی داردو معتقداست که قدرت تنهامحدودکننده نیست،بلکه چیزهایی راتولیدمیکند،لذت رابرمی انگیزد،اشکال دانش راتولیدوگفتمان راایجادمیکند.او به طبقه باورنداردوبرمنازعات مشخص ومحلی تاکیدمیکند.به نظراوروشنفکرجهانی نیزازمد افتاده وروشنفکران فعلاتمایل به کاردرحوزه های مشخص دارند.
برخی انتقادات ازفوکو
1.فوکوازروبروشدن بامسائل معرفت شناختی امتناع میکند ،بنابراین معیارهایی که برای ارزیابی کارش بایدمورداستفاده قرارگیرد چیست؟
2.اوازاستراتژی معقول ،منطقی ومنسجم صحبت میکند امافاعل آن رامعرفی نمیکند.
3.فوکوروشن نمی کند که قدرت چه چیزرامهارمیکند؟ به نظرمیرسد قدرت یک نظم وانضباط متافیزیکی است وهمه جا هست.اوازمبارزۀ همه علیه همه صحبت میکند،چون هرجاقدرت هست مقاومت هم هست.نگاه فوکو به قدرت مانند نگاه پولانزاس است امانقد پولانزاس برفوکواین است که اومطلعۀشکل مدرن دولت راکه ازروابط کاپیتالیستی ناشی شده نادیده میگیرد وتوجه نکرد که سلطه پایه هایش رادرروابط تولید واستثماروسازماندهی دولت قرارداده است.اونقش مستقیم زوررانادیده میگیرد.اگرهمۀروابط اجتماعی روابط قدرت هستند
چگونه مامیان یک جامعه وجامعۀ دیگرانتخاب میکنیم؟ فوکو به لحاظ نظری نمیتواند ازمفاهیمی چون برابری،آزادی وعدالت صحبت کند.به نظراو حقیقت همیشه نسبی است.
(تلخیص ازکتاب راهنمایی مقدماتی برپساساختارگرایی وپسامدرنیسم،فصل سوم )