گروه 4جامعهشناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم
ساختارگرایى و فیلمهاى عامّهپسند
. در سال 1975، دو منبع مهم در زمینه ساختارگرایى و فیلم منتشر شدند: یکى کتاب ششلولها و جامعه نوشته ویل رایت(2)، و دیگرى مقاله لورا مالوى(3) با عنوان «لذت بصرى و سینماى روایى». شالوده منبع اول، ساختارگرایى کلاسیک است، اما نوشته دوم را باید نخستین کاوش جدى در خصوص پساساختارگرایى و فیلم دانست.
ساختارگرایى روشى نظرى است که در آراء زبانشناس سوئیسى فردینان دو سوسور ( 1974 ) ریشه دارد. سوسور زبان را متشکل از دو جزء مىداند، دو جزئى که مجموعاً پیکره سومى را به وجود مىآورند. هنگامى که من کلمه «گربه» را مىنویسم، حاصل این کار صورت نوشتارىِ «گربه» است اما همچنین تصور یا تصویر ذهنىِ گربه (یعنى حیوانى چهارپا از خانواده گربهسانان) را نیز برایم ایجاد مىکند. سوسور آن صورت نوشتارى را «دال» و تصویرِ ذهنىِ حاصل از آن را «مدلول» مىنامد. دال و مدلول در ترکیب با هم «همچون دو روى یک صفحه کاغذ) «نشانه» را به وجود مىآورند. به اعتقاد سوسور، میان دال و مدلول رابطهاى دلخواهانه وجود دارد. به بیان دیگر، واژه «گربه» واجد هیچ کیفیت گربهمانندى نیست و هیچ دلیل خاصى وجود ندارد که چرا دال «گربه» باید مدلول «گربه» (حیوان چهارپاى گربهسان) را به ذهن متبادر کند. رابطه میان این دو صرفاً حاصل عرف یا توافق فرهنگى است. دالِ «گربه» مىتوانست عیناً مدلول «سگ» (یعنى حیوانى چهارپا از خانواده سگسانان) را ایجاد کند. سوسور استدلال مىکند که معنا نتیجه تطابق ماهوىِ دال و مدلول نیست، بلکه از تفاوت و رابطه این دو به وجود مىآید. دال «گربه» به این سبب به معناى مدلول «گربه» است که این دالِ مثلاً «سُرمه» یا «سفره» یا «گفته» نیست. از نظر سوسور، زبان نظامى از تباینها و تقابلهاست.
بنا بر آنچه گفته شد، سوسور معنا را حاصل فرایندى از ترکیب و انتخاب واژگان مىداند. زبان واقعیتى پیشینى را منعکس نمىکند، بلکه دسترسىِ ما به واقعیت را سامان مىبخشد و برمىسازد. به همین دلیل، زبانهاى مختلف به شکلهایى نایکسان جهان پیرامون ما را سامان مىدهند و برمىسازند. گفته مىشود که اسکیموها بیش از پنجاه کلمه براى توصیف برف دارند. لذا، اگر یک اسکیمو و یک فرد اروپایى در کنار یکدیگر نظارهگر منظرهاى برفگرفته باشند، در واقع ادراک بصرىشان از آن صحنه کاملاً متفاوت خواهد بود. ساختارگرایان از اینجا چنین نتیجه مىگیرند که نحوه مفهومپردازى ما درباره جهان پیرامونمان نهایتاً به زبانى بستگى دارد که با آن سخن مىگوییم و نیز به طریق اولى به فرهنگى که در آن زندگى مىکنیم. بدینترتیب، آن معناهایى که زبان براى ما امکانپذیر مىسازد، نتیجه برهمکنش شبکهاى از روابط میان ترکیب و انتخاب واژگان یا به عبارت دیگر نتیجه مشابهت و تفاوت واژگان است. معنا را نمىتوان با استناد به واقعیتى خارج از زبان تبیین کرد. چنان که سوسور به تأکید اشاره مىکند، «در زبان فقط تفاوت وجود دارد و نه هیچگونه ایجاب... زبان واجد اندیشه یا آوایى نیست که پیش از نظام زبانى وجود داشته است، بلکه صرفاً تفاوتهاى مفهومى و آوایىاى دارد که از آن نظام سرچشمه گرفتهاند» ( 120:1974 ).
سوسور قائل به تقسیمبندى دیگرى هم بود که نقشى بنیانى در پیدایش ساختارگرایى ایفا کرد: تقسیمبندى زبان به «لانگ» [ یا «زبان» [و «پارول» [ یا «گفتار» ] . منظور از «لانگ» نظام زبان ــ یا قواعد و عرفهاى ساماندهنده آن ــ است. به سبب همین قواعد و عرفها زبان را نهادى اجتماعى مىدانیم. منظور از «پارول» گفتههاى منفرد ــ یا استفاده فرد از زبان ــ است. براى روشنشدن این تمایز، سوسور زبان را به بازى شطرنج تشبیه مىکند. در شطرنج مىتوان بین قواعد بازى و تحقق آن قواعد به صورت حرکت مهرهها تمایز گذاشت. بدون مجموعه قواعد شطرنج («لانگ») نمىتوان عملاً شطرنج بازى کرد؛ در واقع، صرفاً هنگامى که عملاً شطرنج بازى مىکنیم («پارول») این قواعد آشکار مىگردند. ساختارِ همگون است که عملکردِ ناهمگون را میسر مىسازد. http://www.hawzah.net/Per/Magazine/AR/index.htm